کوثر، ص88
پذیرفتن کرده باشند می بایست مقاومت می کرد تا حدّی که کشته می شد.
حال، ما مسئله ولایتعهدی را که یک مسئله تاریخی مهمّی است، تجزیه و تحلیل می کنیم تا مطلب روشن شود. اوّل باید خود ماجرا را قطع نظر از مسئله حضرت رضا که چرا و به چه شکل (ولایتعهدی را) قبول کرد، بررسی کرد که جریان چه بوده است.
رفتار عبّاسیان با علویان
«مأمون» وارث خلافت عبّاسی است. عبّاسی ها از همان روز اوّلی که روی کار آمدند، برنامه شان مبارزه کردن با علویّون به طور کلّی و کشتن علویّین بود، و مقدار جنایتی که عبّاسیان نسبت به علویّین بر سر خلافت کردند از جنایاتی که امویّین کردند، کمتر نبود بلکه از یک نظر بیشتر بود، منتها در مورد امویّین چون فاجعه کربلا - که طرف، امام حسین علیه السلام است - رخ می دهد قضیّه خیلی اوج می گیرد و الّا منهای مسئله امام حسین، فاجعه هایی که اینها راجع به سایر علویّین به وجود آوردند از فاجعه کربلا کمتر نبوده و بلکه زیادتر بوده است.
«منصور»(1 )که دومین خلیفه عبّاسی، است، با علویّین، با اولاد امام حسن - که در ابتدا خودش با اینها بیعت کرده بود - چه کرد و چقدر از اینها را کشت و اینها را چه زندانهای سختی برد که واقعاً مو به تن انسان راست می شود، که عدّه زیادی از این سادات بیچاره را مدّتی ببرد در یک زندانی، آب به آنها ندهد، نان به آنها ندهد، حتّی اجازه بیرون رفتن و مستراح رفتن به آنها ندهد، به یک شکلی آنها را زجرکش کند و وقتی که می خواهد آنها را بکشد، بگوید: بروید آن سقف را روی سرشان خراب کنید.
بعد از منصور هم هر کدامشان که آمدند به همین شکل عمل کردند. در زمان خود مأمون پنج شش نفر امام زاده قیام کردند که «مروج الذّهب» مسعودی و «کامل» ابن اثیر همه اینها را نقل کرده اند. در همان زمان مأمون و هارون، هفت هشت نفر از سادات علوی قیام کردند. پس کینه و عداوت میان عبّاسیان و علویان یک مطلب کوچکی نیست. عبّاسیان به خاطر رسیدن به خلافت به هیچ کس ابقاء نکردند، احیاناً اگر از خود عبّاسیان هم کسی رقیبشان می شد فوراً او را از بین می بردند.
«ابومسلم» این همه به اینها خدمت کرد، همین قدر که ذرّه ای احساس خطر کردند کلکش را کندند. «برامکه» این همه به هارون خدمت کردند و این دو این همه نسبت به یکدیگر صمیمیّت داشتند که صمیمیّت هارون و برامکه ضرب المثل تاریخ است،(2) ولی هارون به خاطر یک امر کوچک از نظر سیاسی، یک مرتبه کلک اینها را کند و فامیلشان را دود داد. خود همین جناب