/90

مجله معرفت ، خرداد 1383 ، شماره 78، ص57

___________________________

 

همسان انگاری وحی و تجربه دینی

نظریه «تجربه دینی»(3) (Religious Experienceدرباره وحی یا دیدگاه غیرزبانی، دیدگاه غالب بین متكلّمان مسیحی است كه در اندیشه مصلحان دینی قرن شانزدهم (لوتر و كالون) ریشه دارد و امروزه در مسیحیت پروتستان به طور گسترده رایج گردیده است. این نوع نگرش نسبت به وحی، در پرتو علل و عوامل خاصی (مانند شكست الهیّات طبیعی  عقلی، نقّادی كتاب مقدّس، تعارض علم و دین و ...) و به منظور رهایی از تنگناهای معرفتی و چالش هایی كه گریبان گیر دین تحریف شده مسیحیت شده بود، به صورت مدوّن و منسجم در «الهیّات لیبرال»(4) كل گرفت.

عالم تفكرات اسلامی نیز برخی از نواندیشان دینی معاصر از این رویكرد جانب داری كرده، می كوشند وحی اسلامی را به «تجربه دینی» ارجاع دهند. نخستین كسی كه در حوزه اندیشه اسلامی از تحویل و ارجاع وحی به تجربه دینی سخن گفته اقبال لاهوری (1289ـ1357) است. اقبال به مناسبت، در برخی از موارد از كتاب احیای فكر دینی در اسلام درباره تجربه دینی بحث كرده است. وی در بحث تفاوت «پیامبر» و «عارف» به تجربه دینی پیامبر نیز اشاره نموده و معتقد است كه مرد باطنی (عارف) وقتی تجربه اتحادی می یابد، نمی خواهد به زندگی این جهانی بازگردد و هنگامی كه بنا به ضرورت بازمی گردد، بازگشت او برای تمام بشر سود چندانی ندارد، اما بازگشت پیامبر جنبه خلاّقیت و ثمربخشی دارد. برای پیامبر، بیدار شدن نیروهای روان شناختی او جهان را تكان می دهد و این نیروها چنان حساب شده اند كه به طور كامل جهان بشری را تغییر می دهند؛(5) بدین سبب، وقتی وحی تجربه دینی شد، آشكار است كه آن را نمی توان به دیگری انتقال داد. حالت های باطنی، بیش از آنكه به اندیشه شباهت داشته باشند به احساس شباهت دارند. تفسیر و تعبیری كه مرد باطنی یا پیغمبر به محتوای خود آگاهی دینی خویش می دهد، ممكن است به صورت جمله هایی به دیگران انتقال داده شود، ولی خود محتوا قابل انتقال نیست.(6)

برخی از نویسندگان معاصر نیز بر این باورند كه باید الگوهای سنّتی را كنار گذاشت و به پدیده هایی همچون وحی از چشم انداز تجربه دینی نگاه كرد: «در طول تاریخ ادیان وحیانی، پیروان این ادیان وقتی می خواستند بفهمند وحی چیست، آن را با پارادایم های معرفتی كه در دست داشتند، مورد تفسیر قرار دادند... امروز اگر مدل معرفتی دیگری پذیرفته شود، مثل مدل تجربه دینی، در این صورت، با این پارادایم باید به وحی نزدیك شد و تمام مسائل را از این زاویه دید.»(7)

نویسنده دیگری از «وحی» پیامبر، به «تجربه دینی» تعبیر كرده و می نویسد: «به همین سبب، بزرگان ما به تجربه دینی و تجربه وحیانی پیامبر تكیه كرده اند و پیامبر را كسی دانسته اند كه می تواند از مجاری ویژه ای به مدركات ویژه ای دست پیدا كند كه دیگران از دست یافتن به آن ها ناتوان و ناكامند. پس مفهوم شخصیت و نبوّت انبیا و تنها سرمایه آنان همان وحی یا به اصطلاح امروز، «تجربه دینی» است.»(8)

این تعریف از وحی، كه به صراحت به تجربه دینی بودن تعبیر شده است، پیامبر چنین می بیند كه گویی (می پندارد، خیال می كند، انگار و...) كسی نزد او می آید و در گوش دل او پیام ها و فرمان هایی می خواند. بنابراین، قرآن، كه تجربه پیامبر است، از خود او سرچشمه گرفته است و در واقع، «ترجمان تجربه» وحی است، نه خود وحی! به عبارت دیگر، قرآن كریم از ضمیر ناخودآگاه پیامبر سرچشمه گرفته و به شخصیت خودآگاه او رسیده است.

چنین تحلیلی از وحی، مشابه تحلیل كسانی همچون سِر سید احمدخان هندی است كه وحی را گونه ای نبوغ می دانند(9) (آن عامل درونی پیامبر ـ یعنی تجربه نبوی ـ چه فرقی با نبوغ یك فرد نابغه دارد و چرا نام آن را «الهام» و «تجربه نبوی» و نام این را «جوشش درونی» و «نبوغ» بدانیم!)

سیداحمد خان هندی معتقد است: «او كلام نفسی خود را طوری با گوش های ظاهر می شنود كه گویی با او كسی سخن می گوید و نیز با چشمان ظاهری خود، مشاهده می كند؛ مثل اینكه كسی جلوی او ایستاده است»!

استاد مطهّری این دیدگاه را تحت عنوان «نظریه روشن فكرانه» چنین تقریر می كند: «بعضی از افراد خواسته اند كه تمام این تعبیرات وحی از جانب خدا و نزول فرشته و سخن خدا و كانون آسمانی و همه این ها را یك نوع تعبیرات بدانند؛ تعبیرات مجازی كه با مردم عوام جز با این تعبیرات نمی شد صحبت كرد؛ می گویند: پیغمبر یك نابغه اجتماعی است، ولی یك نابغه خیرخواه. یك نابغه اجتماعی كه این نبوغ را خداوند به او داده است، در جامعه ای پیدا می شود، اوضاع جامعه خویش را می بیند، بدبختی های مردم را می بیند، فسادها را می بیند، همه این ها را درك می كند و متأثر می شود و بعد فكر می كند كه اوضاع این مردم را تغییر بدهد، با نبوغی كه دارد یك راه صحیح جدیدی برای مردم بیان می كند.

 

می گویی: پس وحی یعنی چه؟ روح الامین و روح القدس یعنی چه؟ می گوید: روح القدس همان روح باطن خودش است، عمق روح خودش است كه به او الهام می كند، از باطن خود الهام می گیرد، نه از جای دیگر...»(10)


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری