حکومت اسلامی ، سال نهم ، شماره اول ، ص 198
____________________________
شناخت و سنجش قرار دهیم و آنها را با عرفان و حكمت حضوری و شهودی یا معرفت ذوقی و باطنی گره بزنیم، در عین شیرینی و دلنشینی، كار را دشوارتر مینماید كه چگونه «اخلاق» كه عمدتا یك مقوله فردی و نوعی تزكیه نفس و ارتباط با خداست و درونگرایی در آن متجلّی است یا حداقل تفسیر و برداشت اولیه ما از آن چنین است و «عرفان» كه اساسا سیر و سلوك باطنی و تهذیب، ریاضت و دنیاگریزی، جامعهگریزی و انقطاع از برون و اتصال به درون و رهایی از خلق و وصل به خالق است و یا دست كم چنین برداشت و تحلیلی از آن در ذهنها وجود دارد، با «حكومت»، «سیاست» و مدیریت جامعه كه همانا پرداخت به امور مردم در همه ابعاد میباشد در هم تنیده و به هم پیوسته باشند و اساسا چگونه است كه در دل حكومت و حكمت سیاسی، حكمت عملیِ «اخلاق» و حكمت شهودی و ذوقیِ «عرفان» نقشآفرین باشد؟ آیا درونگرایی با برونگرایی با هم قابل اجتماع هستند؟
آیا حكومت و تدبیر جامعه كه نوعی دنیازدگی و گرایش به امور طبیعی و مادیت است با اخلاق كه مقولهای است فردی و تهذیبی و عرفان كه امری است باطنمحور، درونگرا و سلوكی كه به نوعی دنیازدگی، خلقگریزی، تفرد، تزهّد و تجرد و تجرید برای تعالی نفس و تكامل منتهی میشود، با هم سازگار و مرتبطاند؟ به خصوص اگر به كاركردهای اخلاق و عرفان با حكومت و سیاست و واقعیت تلخ شكاف و فاصله اخلاق و عرفان با حكومت، آن هم در جامعه و جهان كنونی بنگریم و دیوار فرهنگی، روانی و حتی عملی و عینی كه میان هر كدام از آنها وجود دارد، اندك توجهی بیفكنیم، خواهیم دید كه مسأله با پیچیدگی و ابهام بیشتری مواجه است و سؤال عمیقتر و شبهه بیشتر و پیچیدهتر میشود و این همان مقولهای است كه در این مقاله به دنبال حلّ و فصل آن، بر محور و مدار اندیشههای استاد مطهری بر آمدیم و در صدد برتابیدن اخلاق و عرفان با حكومت