• لیست فهرست خالی می باشد
/90

مجله پژوهش های قرآنی، شماره 17 و 18، صفحه 31

 

 

مسأله دیگر تاریخ و تكامل تاریخ است كه این موضوع مهمی در فلسفه های انسانی و جامعه شناسی است كه اگر ما برای انسان فطرت قائل باشیم، تكامل تاریخ را به شكلی باید توجیه كنیم و گرنه تكامل تاریخ را به شكل دیگری باید توجیه كنیم.

 

«شخصیت انسانی انسان به همان فطرت های انسانی اوست و اگر ما به فطرت قائل نباشیم مسخ معنی ندارد. یعنی تا برای انسان یك واقعیّتی، یك فطرتی، یك ماهیتی قائل نباشیم نمی توانیم قائل به ازخودبیگانگی انسان شویم.»(2)

 

 

 

پیشینه تاریخی بحث فطرت

 

آیا انسان، طبیعت و سرشت ویژه ای دارد یا خیر، و اگر دارد چگونه است؟ آیا طبیعت خیر دارد یا شر؟ این پرسشی است كه درگذشته های دور در اندیشه بشر مطرح بوده است.

 

درگذر تاریخ دانش انسان شناسی، مكتب ها و كسانی بوده اند كه در وجود انسان حقیقتی به نام فطرت و سرشت نخستین را نپذیرفته و گفته اند: نیروها و فعالیّت های غریزی، روانی و مغزی انسان با سرپنجه دانش های گوناگون بشری شناسایی شده است و در این میان فعالیّت و نیرویی به نام فطرت یافته نشده است. و نیز ضرورت دگرگونی در همه ابعاد وجود آدمیان، وجود، تداوم و ثبات بُعدی در سرشت انسان را نمی پذیرد. افزون بر اینها، اختلاف اندیشه ها و رفتارهای فردی و اجتماعی انسان ها وجود عامل مشترك در تمام افراد انسانی را برنمی تابد.(3)

 

«پس بشر هیچ گونه گرایش فطری ندارد، بلكه تابع آن است كه چه نقشی به او بدهند آنچه كه بر زندگی بشر حاكم مطلق است روابط مادّی، اجتماعی، روابط اقتصادی و روابط تولیدی است. این رابطه ها به هر شكل كه باشند زندگی بشر از نظر خوبی و بدی تابع آن است».(4)

 

برخی دیگر از فیلسوفان مادّی با این كه انسان را تهی از سرشت و طبیعت اوّلی نمی دانند، امّا به نحو دیگری نگرشی منفی و بدبینانه نسبت به طبیعت انسان ابراز داشته و گفته اند: این موجود اصولاً شرّ در ذات اوست و از روزی كه پا روی زمین گذارده است شرارت كرده است و هم اكنون نیز موجود شرور است، در آینده نیز چنین خواهد بود، امیدی به این موجود از نظر سعادت نیست. اینان هرگونه طرح اصلاحی را برای جامعه بشریت رد می كند و هیچ گونه امیدی نسبت به اصلاح او ندارند، زیرا اساساً این

 

 

 


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری