• لیست فهرست خالی می باشد
/90

اندیشه حوزه، سال 6، شماره 2، ص 5

روشنفکری از منظر شهید مطهری

دژاکام، علی

 

 

مقدمه

 

جان نباشد جز خبر در آزمون

 

هر که را افزون خبر جانش فزون

 

اقتضای جان چو ای دل آگهی است

 

هر که آگهتر بود جانش قوی است

 

01 قرن بیستویکم در حالی آغاز میشود که ما هنوز در چالش بر سر اندیشههای قرون 18 و 19 و حتی پیش از آن به سر میبریم. این سخن، از سرِ خودباختگی و اظهار عجز و عقبماندگی نیست، بلکه میتواند حاکی از اهمیّت اندیشههایی باشد که در قرون گذشته به منصه ظهور رسیده، هنوز حیات فکری انسان را تحتالشعاع خود دارند.

 

رنسانس حد فاصل دنیای جدید و دنیای قدیم است که در آن پدیدههایی رخ نموده که ساختار زندگی فردی و اجتماعی بشر را دستخوش تحوّلات جدی نموده است. به جرأت میتوان گفت که گوهر و محور بنیادین این تحوّلات ـ که به نظر تحوّلاتی پایدار یا دیرپا بوده و هستند ـ تحول در مبانی اندیشه و اندیشیدن است. به همین جهت انسان معاصر احساس میکند که نیازمند تجدید بنای روابط خود با خدا، هستی، همنوع و حتی با خویشتنِ خویش است. در این میان پدیده روشنفکری از اهمیّت بسزایی برخوردار است.

 

ظهور رنسانس اعتراض به حیات پیشین زندگی بشر بود و البته نوک پیکان این اعتراض متوجه مبانی فلسفی و نظری اندیشیدن انسان بود که با رویکرد مسیحی (دینی) شدیدا درآمیخته بود. به پندار اندیشمندان و نظریهپردازان عصر رنسانس، فلسفههای پیشین چیزی جز فلسفهبافی و بحثهای نظری نبوده و رهآوردی جز رکود و بدبختی و فلاکت برای انسان در پی نداشته است. همین امر متفکّران این دوره را بر آن داشت که بیش از آن که به این گونه مباحث بپردازند توجّه خود را به انسان و زندگی او معطوف دارند. در دل این جریان، روشنفکری رخ نمود و به طور طبیعی، از مهمترین ویژگیهای آن توجّه داشتن و دغدغه اصلاح زندگی اجتماعی گردید.

 

در نتیجه روشنفکران بخلاف فیلسوفان اسکولاستیک به جای دل بستن به مباحث نظری، به واقعیات حیات اجتماعی انسان پرداخته، در باب آن اندیشیدند و رفتهرفته این شاخصه به عنوان یک ملاک روشنفکری گردید و روشنفکر کسی شد که پدیدههای اجتماعی

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری