زمانه(ماهنامه اندیشه وتاریخ سیاسی ایران معاصر)، سال هشتم، شماره81، خرداد1388، ص19
راهی از میان آتش
تحجّر و اصلاحطلبی در اندیشة استاد مطهری
حسین قربانی*
در میان متفکران اسلامی دوران معاصر، به سختی میتوان کسی را مانند شهید بزرگوار استاد مرتضی مطهری پیدا کرد که با احاطۀ فقهی، فلسفی، تاریخی و جامعهشناختی، آسیبهای جریانات ریز و درشت تاریخ اسلام را بررسی کرده باشد.
جریان مهم و کلی انحرافی تاریخ اسلام، که از گذشته تاکنون با فروعات و شاخههای گوناگونی سر بر آورد و سبب حقارتهای فراوانی در جامعۀ مسلمانان شد، تحجّرگرایی یا جمودگرایی است که اساس آن بر مخالفت با هر شیوه و تفکّر تازه و نوین قرار دارد.
این جریان تفریطآمیز به سربرآوردن جریانهای افراطی در مقابل خود منجر شد که با انواع بدعتها و نوگراییها، مرزهای سنّت و عقاید اسلامی را در نوردیدند و به التقاط و گاهی الحاد انجامیدند. امروزه، هم جمود و تحجّر و هم اصلاحطلبی و تجدد، با اشکال جدید و ابزارهای تازهای خود را نشان میدهند و فرهنگ و سیاست و اقتصاد را به سوی خویش میخوانند؛ در نتیجه برای نجات از اشتباه و گمراهی، بهره بردن از مکتب فکری و اعتقادی استاد شهید مطهری میتواند بسیار مفید باشد. مقالۀ ذیل این بهرهمندی را در حد مجال فراهم کرده است.
بر مبناي نگرش الهي و توحيدي به انسان، حس تعاليجویي همهجانبه و دائمي او حدي نميشناسد و به مقتضاي روح الهيِ دميده شده در انسان، براي تعالي و پيشرفتِ حقيقي بشر همواره افقهایي برتر تصورشدني است كه انسان را بهسوي خود میخواند. انبيای الهي و شرايع توحيدي آمدند تا راهِ پيشرفت انسان را هموار كنند و اسلام، اين حس متعالي و مقدّس را ستوده است. مهم اين است كه مسير بروز حسِّ تعاليجویي و پيشرفتطلبي، تعريف شود و به انحراف و سوءاستفاده دچار نشود. اسلام، دين تكامل، رشد و تعالي انسان است و هدفي جز كمك به اين شاهكار هستي براي نيل به خلیفهاللهي شدن و سوق دادن او به تعاليِ حقيقي ندارد. رشد و پيشرفتي كه هيچ حد پایانی براي آن نمیتوان تصور کرد. «قد تبين الرشد من الغي» نشان ميدهد كه اساساً راه خدا، راه «رشد انسان» است.
اكنون كه بشريت قرنهاي پر فراز و نشیبی را در عرصة افكار و مكاتب و انديشهها پشت سر گذاشته است، بيش از هر زمان ديگري فرصت برای جلوهگري شاخصههای دين حق خدا فراهم آمده است. تجربة موفق اسلام در جريان انقلاب اسلامي سال 1357 در ايران، ظرفيت و توان عظيم اين دين الهي را معجزهآسا به نمايش گذاشت.
به رغم چنين جهتگيري مثبت و متعالي كه در متن و جوهرة دين حقّ الهي وجود دارد، زمينهها و عواملي موجب ميشود كه گرايشهاي منجمد و متحجّرانه، راه را بر پويندگان حقيقيِ اسلام ببندند و گاهی مُهر ركود و توقف بر پيشاني دين، حك کنند. در برابر اين گرايشها و جريانات، دينشناسان راستين، مجتهدان مجاهد، عالمانِ دلسوز و اولياي الهي، قد علم كرده و غبار از چهرة تابناك اسلام برگرفته و به نقد و تحليل اين گرايشها روی آوردهاند. جريان مستمرِ احيای امت اسلامي، همواره مانع از اين شده است كه متحجّران بتوانند اين گوهر ناب را به انحراف بکشانند. البته شایان ذکر است كه يكي از زمينههاي انحراف از ارزشهاي الهي و عدول از صراط مستقيم دين، برداشت متحجّرانه از دين بوده است؛ زيرا انسانها با گرايش فطري و الهي خود هنگامي كه حق را بيابند، غالباً آن را با جان و دل ميپذيرند. بهویژه تأمل در تاريخ مسيحيت در جوامع غربي، سهم تحجّر در فرار جامعه از نهادها و آموزههاي ديني، پشت كردن به آن و زمينهسازي براي انحراف از ارزشهاي الهي را تبيين ميكند.
پيشينۀ تاريخي و ویژگیهای تحجّرگرايي
استاد شهيد مطهري، رويكرد تاريخي با روش تحليلي و عقلاني را، در فهم و ارزيابي مسائل فكري و اجتماعي، بسيار مهم و ضروری دانسته و نیندیشیدن به تاريخ پيدايش و گسترش مسائل در حوزههاي مختلف را، خطرساز، و آسيبي جدي براي فرهنگ، جامعه و تحليل کامل و عقلاني به شمار آورده است.[1] ایشان در باب اسلامشناسي به سه نوع شناخت افراطي، تفريطي و اعتدالي اشاره و بيان كرده است: «يكسري جريانهاي فكري در دنياي اسلام پيش آمده است كه بايد نامشان را افراط يا جهالت گذاشت، جريانهايي كه يك نوع افراطكاري و دخل و تصرفهاي بيجا در امور ديني بوده است. متقابلاً جريانهاي فكري ديگري در دنياي اسلام پيش آمده است كه تفريط، كندروي و جمود بوده است ــ ولي همه مربوط به گذشته بود ــ مسلمان بايد به تعليم قرآن معتقد باشد و جريان ’معتدلي‘ را طي كند».[2] استاد با نگرش به گذشته و حال انديشة اسلامي، مقولة آسيبشناسي و آفتزدايي در حوزة فرهنگ و معرفت ديني را بسيار مهم و ضروری دانسته و از آفات نظري و عملي معرفت ديني، به جريانهاي انحرافي اشاره كرده است. مجموع و برآيند كلي انديشههاي استاد، گوياي جريانهاي ذيل است:
1ــ جرياني كه تئوري «حسبنا كتابالله» را در رسيدن به مقاصد حكومتي و سياسياش مطرح کرد و نقطۀ عطفي در انحراف فكري شد. این جریان به مهجوريت عترت و انزواي سنت و سيرۀ نبوي انجاميد و دست جامعه اسلامي را از دامان پيامبر (ص) و عترت پاكش كوتاه كرد.[3]
2ــ جرياني كه در برابر آن «حسبنا احاديثنا و اخبارنا» را طرح کرد و به مهجوريت قرآن كريم اهتمام ورزيد و جامعه را از معارف و آموزههاي اصيل و حياتي باز داشت.[4]
3ــ جرياني كه در قالب تقدّس، مسالۀ معرفتناپذيري و دستنيافتني بودن آموزههاي قرآني را مطرح كرد و با شعار «اين التراب و رب الارباب» به «تعطيل تفكر» انجاميد كه آنان را معطّله ناميدهاند.[5]
اين سه جريان به شدت گرفتار «تحجّرگرايي و جمودانديشي»، كه ريشههاي فكري و رواني داشت،