/90

زمانه(ماهنامه اندیشه وتاریخ سیاسی ایران معاصر)، سال هشتم، شماره81، خرداد1388، ص20

شدند. براي اثبات اين ادعا كافي است تحقيقي در تاريخ تطوّر و تحوّل انديشه اسلامي و ماجراهاي فكري و فرهنگي درون جامعه اسلامي انجام شود. جريان «اخباريگري و ظاهرگرايي» در برابر جريان «باطنيگرايي و تأويلگرايي» يعني دو نظام فكري معيوب و آسيب‌‌ديده اسماعيليان و حنبليان از يك طرف، و جريان بسيار تلخ و ناميمون اخباريگري در حوزۀ انديشۀ شيعي در قرن دهم هجري قمري از طرف ديگر، ضربات سخت و سهمگيني بر پيكر فرهنگ اسلامي وارد کرد كه به تعبير بسيار تلخ، عميق و دردمندانۀ استاد، «ضربهاي كه اسلام از دست اخباريگري شيعي خورد، از هيچ گروه و جرياني نخورد. البته در برابر اين قشريگراييها، انديشه و انديشمندان زنده و پويايي، قد علم كردند و راستقامتانه ايستادگي نمودند...».

جريان نفوذي و پرورش‌‌يافتة امويان، يعني «مرجئه» كه با عملگرايي در كنار ايمانگرايي، ضديّت داشت، ضربهاي جبرانناپذير بر پیکرۀ اسلام زد كه هنوز تأثیرات آن بر زندگي مسلمانان دیده میشود.

به هر حال تفكر اسلامي و بينش و گرايش ديني، با دو خطر كلي و بسيار جدي مواجه بوده و هست: 1ــ خطر جمودگرايي و تحجّر؛ 2ــ خطر التقاطپذيري و خودكمبيني فرهنگي و ايدئولوژيك.

پس، از يك سو، معرفتنابرداري دين (جريان سوم) و از سوی ديگر، معرفت‌‌‌برداري محدود، تكساحتي و تكمنبعي كه قرآن (جريان اول)، سنّت و احاديث به صورت مطلق (جريان دوم) و معرفتهاي بشري خالي از معرفت ديني را مطرح ميكنند؛ از همین رو به تفكيك دين و معرفت ديني (در آغاز) و آنگاه ترتيب احكام حاكم بر علوم بشري (همچون ناكامل، ناثابت و نامقدس بودن) بر خود دين، اهتمام ورزيدهاند و سپس نظرية اول (تفكيك دين و...) را «در قبض و بسط تئوريك شريعت» و نظرية دوم (ترتيب احكام ...) را در «بسط تجربۀ نبوي» ارائه كردهاند و از تفكيكگرايي دين و ايدئولوژي، دانش و ارزش، دين و معرفت ديني، دين و حكومت، دين و كمال، به «تعميم نبوت» و «انقطاع امامت و ولايت» رسيدهاند كه در واقع همان دين منهاي دين و اسلام منهاي اسلام است. اين انديشه نيز از عصريكردن دين و انطباق شريعت و طبيعت و عرفيسازي انديشه و تفكر ديني به وجود آمده است كه به سكولاريسم نظري و عملي ميانجامد و ليبراليسم معرفتي و رفتاري را ترويج ميکند. البته ليبراليسم نقابدار امروز، سرگذشت ليبراليسم و پراگماتيسم عريان گذشته در تفسير دين،[6] تعمیم نبوت جديد و امامت قديم را يادآوری میکند.[7]

استاد شهيد مطهري، تهديدهاي گذشتۀ تاريخ تفكر اسلامي در حوزۀ «دينشناسي» را، در جمود و قشريگري اشعريان و حنبليان كه به تفسيرهاي ظاهربينانه، قياسهاي نابجا و حتي تأويلهاي ماديگرايانه منتهي ميشد، دانسته است. آنها براي عقل آدمي در فهم و معرفت ديني، سهم و منزلتي قائل نبودند[8] و ركود و قرار گرفتن كلام اصيل در تزويرهاي سياسي و فرقه‌‌سازيهاي كلامي را سبب شدند. استاد، جريان خوارج و مارقيگري را اولين جريان جمودآميز در ضربه زدن به اسلام معرفي كرد كه بر اثر خلأهاي فكري، معرفتي، فقدان عمق انديشه و درك مفاهيم قرآني در بستری سیاسی شكل گرفت.[9] استاد، نگرش محدود به اسلام، نشناختن نيازهاي زمان، پاسخ‌‌ عميق و فراگير ندادن به سؤالها و شبهات و حتي متوقف شدن در آنها و شبيهسازي فرهنگ اسلام به فرهنگ كليسايي قرون وسطا را از ویژگیهای ساختاري و بنيادين جهل، جمود، تحجّر و زمينهساز خطر تجدّد افراطي برشمارده است.[10] او همچنانكه «تقشر و زهدمآبي جاهلانه» و «جمود فكري، فرهنگي، علمي و سياسي» را عامل گرايش مردم به ماديگري ميداند، «زمانزدگي و عدم بصيرت به اصول بنيادين اسلام ناب در تفسير نيازهاي زمان»، «عدم معرفت به نيازهاي ثابت و متغير و اصول ثابت و فروع متغير» و «عدم اجتهاد پويا و كارآمد با مكانيسم جامع خويش» را، عامل تجدّدزدگي و تجدّدگرايي افراطي و به عبارتي تحجّرگرايي مدرنيسمي، عصري كردن دين و سرانجام به محاق كشاندن آن ميداند.

تحجّر و اقسام آن

واژهشناسي و تصوّر درست از آن، سهم بسزايي در شناخت مظاهر و كاركردهاي آن دارد و از مغالطهسازيها جلوگيري ميکند؛ چنانكه استاد شهيد مطهري نيز در مباحث و موضوعات گوناگون بر آن تكيه داشتند. شناخت لايهها، دقايق و حتي دگرگونيهاي يك اصطلاح در تاريخ بشر، نهايت امر مفهومشناسي و تصور فراگير و عميق از آنها است. استاد مطهری منشأ بسياري از كج‌‌فهميها و سطحينگريهاي به وجود آمده در حوزة بينش و گرايشهاي ديني و فلسفي ــ عرفاني را نبود درك و دريافت شفاف و همه‌‌جانبۀ تصوري و سپس تصديقي آنها ميداند كه واژگونی و تحريف حقايق، انحراف معرفتي و كژرويهاي رفتاري را سبب شده است. به طور مثال در حوزۀ موضوعات اعتقادي، نبود تصور عميق و روشن از «مفهوم خدا»،[11] در حوزۀ اخلاق و ارزشهاي ديني و تربيتي، فقدان درك، تجزيه و تحليل عام و دقيق از اخلاق اسلامي، عرفان اسلامي و مفاهيمي چون زهد، توكل، صبر، شرح صدر، انتظار و...[12] و در حوزه احكام و شريعت، نبود برداشت و تفسير منطقي و جامع‌‌نگرانه از فقه و فرآيند مرتبط و به هم پيوسته فقه عبادي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي،[13] عاملي شده تا اسلام را در چهارچوبهاي محدود و قالبهاي از هم گسسته تفسير کنند و از جاودانگي و جهانشمولي آن غافل شوند و در نهایت، پيوست متعامل عقايد، اخلاق و اعمال را به گسست تبديل کنند. بين جهانبيني و ايدئولوژي اسلامي از يك سو و معرفت و منطق از سوي ديگر و حوزۀ آموزههاي معرفتي، تربيتي و اجتماعي، شكافی عميق به وجود آورند كه خود، بسياري از انحراف‌‌انديشيها، تحريفگرويها و نفاق‌‌ورزيهاي تاريخي را موجب شده است. سرچشمه‌‌ بسياری از تحجّرانديشيها، جمودباوريها و تجدّدگراييهاي كهنه و نو، در نشناختن مفهومها و دريافت نكردن تصوري و تصديقي معالم و معارف اسلامي است. جالب اینکه «تحجّر» به معناي ايستايي، تحول‌‌ناپذيري، جمود و


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری