/90

مجله رواق اندیشه » دی 1381 - شماره 13 / ص:36

بعد از خودش، مولود همین احساس و آروز است؛ البته به صورت غیرمنطقی خیال می کند اگر کاری کند نامش، مجسمه اش، یادگارهایش، آثارش، سرگذشت هایش بعد از خودش جاوید بماند، خودش جاوید مانده است و خود را از چنگال فنا و نیستی نجات داده است، تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأمین می کند احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است.

 

مطلب دیگر آن که رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق و قانون است. اجتماع، قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است، تمام مقدماتی که اجتماع بشر دارد مانند عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت و همدردی... تا پای دین در میان نباشد، حقیقت پیدا نمی کند.

 

استاد مطهری می فرماید: انسان در طبیعت محتاج به زندگی اجتماعی است؛ یعنی ساختمان انسان طوری است که احتیاجات انسان آنقدر زیاد است که جز در پرتو اجتماع برآورده نمی شود، از طرفی میل به منفعت پرستی، سرکشی و ضد اجتماعی هم دارد؛ یعنی چنین تناقضی در خلقت بشر احساس می شود که تنها با نبوت و دریافت، قابل رفع است؛ یعنی عقل، اراده، اختیار و آزادی علم به بشر داده شده و از طرفی غریزه دینی را پیدا می کند، آنگاه قوه ایمان قادر است غریزه استخدام بشر را رام کند، از نظر اروپاییان دین و وجدان دینی یک امر شخصی است و دین را یک عامل ضروری اجتماعی تشخیص نداده اند، اگر نقش دین در اجتماع مشخص بشود و این که لا دینی، تشکیلات اجتماعی را از هم می پاشد، بطلان این نظر روشن می گردد.

 

استاد بر آن بود که علم و ایدئولوژیهای بشری نمی توانند سیر آینده بشر و دستورالعمل های او را مشخص و کشف کنند، چون از قدرت بشر خارج است که خط سیر تکاملی آینده را در مورد انسان رسم کند، حتی انسان برای او مجهول ترین مجهولات شمرده می شود، در اینجا نیاز به وحی پیدا می کند تا برای آینده خودش سیر و جهتی مشخص کند.

 

ما اکنون در جهانی زندگی می کنیم که آن چیزی که محکوم طبیعت بشر است سخت توسعه یافته و نیرو گرفته است، اما آن چیزی که حاکم بر طبیعت او است، ناتوان مانده است. ریشه مشکلات بشر را در همین جا باید جست، همچنان که ریشه نیاز بشر به دین، معنویت، ایمان و پیامبر نیز در همین جا آشکار می شود.

 

روان شناسان می گویند انسان به علل و عواملی، یک نوع آشفتگی و ناهماهنگی در افکار و


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری