/90

قبستان، سال نهم، زمستان1382و بهار 1383، ص208

 

انسان موجودي مختار است و پذيرش اختيار در وجود او به صورت مسألهاي فلسفي، بهسرعت، ذهن را به بحثي در حوزة حقوق، يعني آزادي منتقل ميكند . اهميّت آزادي به قدري است كه برخي از انديشهوران نظير شهيد مطهري، آن را «تكيهگاه حقوق فردي» (مطهري، 1371: 39) دانستهاند و تقريباً تمام جوامع انساني، اصل آن را پذيرفتهاند و حتّي ديكتاتورترين حكومتها نيز نه در اصل آن، بلكه در ميزان و محدودة آن مناقضه دارند؛[1] امّا از طرف ديگر، هيچ كس نميتواند از پذيرفتن نوعي محدوديت براي انسان سر باز زند؛ چرا كه به هر حال، براي هر عملي، گزينههاي محدودي پيش روي انسان است و همين محدوديت گزينههاي موجود پيش روي آدمي، نوعي محدوديت آزادي شمرده ميشود. در واقع، در اين مسأله حقوقي، باز پاي همان معضل فلسفيِ جبر و اختيار باز ميشود كه نه اختيار محض، معقول و ممكن است و نه جبر محض؛ امّا امر بينالامرين چيست؟ آزادي يعني عدم مانع و محدوديت؛ امّا هر كسي براي همين آزادي محدوديتي قائل است[2] و اين را ميتوان نخستين «پارادوكس آزادي» ناميد. اگر قرار است آزاد باشيم، چرا محدوديت باشد و اگر بنا بر محدوديت است، چه جاي سخن از آزادي؟

 

بگذاريد مسأله را از ديدگاهي اجتماعي مطرح كنيم. در ادبيات رايج بحث ميگويند: «انسان بايد آزاد باشد». ميپرسيم: «چرا؟» ميگويند: «چون آزادي، ارزش مطلق است». ميپرسيم: «آيا آزادي هيچ حريمي ندارد؟» ميگويند: «بله، دارد، و آن حريم، محدوده آزادي ديگران است؛ يعني انسان تا جايي آزاد است كه آزادياش به آزادي ديگران لطمهاي وارد نسازد». اين خلاصة سخني است كه در مكتبهاي اصلي مدرنيته، نظير ليبراليسم مطرح ميشود؛ در حالي كه دقيقاً همينجا محلّ بحث است و انديشة شهيد مطهري را از هيمن جا ميتوان پي گرفت؛ چرا من بايد آزادي ديگران را رعايت كنم و اينجا، آزادي خود را كنار بگذارم. دو پاسخ مهم در غرب داده شده است.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری