/90

فصلنامه اندیشه صادق، شماره 6 /ص:67

    و «تقوا» گفته می شود.»[6] استاد در ارتباط با این مسأله به ذکر جمله باارزشی از امام علی uمی پردازد که «إنّ تقوی الله مفتاح سدادٍ و ذخیرة معادٍ و عتقٌ من کلّ ملکة و نجاةٌ من کلّ هلکةٍ»[7]. بشر باید در ناحیه وجود خودش، در ناحیه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد.

تفکر

یکی از مقدس ترین استعدادهای بشر که بسیار نیازمند آزادی است، تفکر است. «بهترین قسمت از انسان که لازم است پرورش پیدا کند، تفکر است و قهراً چون این پرورش نیازمند به آزادی؛ یعنی نبودن سد و مانع در جلوی تفکر است، بنابراین انسان نیازمند به آزادی در تفکر است»[8]، تفکر لازمه بشریت است و اسلام نه تنها آزادی تفکر داده بلکه تفکر را یکی از واجبات دانسته که از عبادات محسوب می شود.

اصل فطرت

«اصل فطرت اصلی است که در معارف اسلامی، اصل مادر شمرده می شود»[9]. «حقیقت این است که آزادی انسانی، جز با نظریه فطرت؛ یعنی اینکه انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهان با بعدی علاوه به جهان می آید و پایه اولی شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تکمیل می شود و پرورش می یابد، قابل تصور نیست. این بعد وجودی است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند»[10].

استاد بر این نکته تأکید می ورزد که انسان در وجود خویش از خطا و اشتباه مصون نیست؛ اما سرانجام به حکم فطرت می تواند راه خویش را باز یابد. «حکم فطرت در نهایت امر تخلف ناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتن ها و تجربه ها، راه خویش را می یابد و آن را رها نمی کند»[11].

اما ضرورت بحث این اصل در اینجا به خاطر این است که چون بنا بر اصل فطرت، «روان شناسی انسان بر جامعه شناسی او تقدم دارد و جامعه شناسی انسان از روان شناسی او مایه می گیرد»[12] و از طرفی «روح جمعی جامعه وسیله ای است که فطرت نوعی انسان برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب کرده است»[13]، لذا می توان از این رهگذر به اهمیت وابستگی آزادی معنوی و تقدم آن بر آزادی اجتماعی اشاره کرد که فطرت انسان برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب می کند.

محورهای آزادی اندیشه و بیان از منظر شهید مطهری

الف) تفاوت آزادی فکر و آزادی عقیده و اشتباه اعلامیه جهانی حقوق بشر در این باب

«فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده. تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل فکر کند، به واسطه تفکری که در مسایل می کند حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است، کشف می کند»[14]؛ اما عقیده چطور؟ «ممکن است مبانی اعتقاد انسان، مبانی دل بستن انسان، مبانی انعقاد روح انسان همان تفکر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است. ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است نه کار عقل»[15]. استاد در ادامه این سؤال را مطرح می کند که «آیا بشر از نظر دلبستگی ها باید آزاد باشد؟ این دلبستگی هاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می آورد و اساساً اغلب عقیده است و پای فکر را می بندد.»[16] و نقدی که استاد به ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر وارد می کنند از همین رویکرد است. در این ماده آمده است: «هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد. در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد»[17].

ب) آزادی دین و آزادی عقیده

«علت اینکه در دنیای اروپا، آزادی دین و آزادی عقیده را اینطور فرض کرده اند که عقیده بشر باید به طور کلی آزادی باشد، بخشی از آن را می توان عکس العمل جریان تفتیش عقاید کلیسا دانست»[18]. کلیسا که یک مرکز قدرتمند محسوب می شد، می آمد تجسس می کرد ببیند آیا کسی در مسائلی که کلیسا درباره آن اظهار نظر کرده است، فکری خلاف دارد یا نه؟ ولو فکر او فکر علمی و فلسفی و منطقی بود، تا می دیدند چنین فکری پیدا شد، فوراً آن را به عنوان یک جرم بزرگ تلقی می کردند و به محکمه اش می کشاندند و شدیدترین مجازات ها از نوع سوختن زنده زنده را در مورد او اعمال می کردند. استاد در جایی دیگر گرایش به مادیگری را از نتایج سیاست های مستبدانه کلیسا بر می شمرد. «کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی به مادیگری است»[19]. اما ایشان معتقد هستند که نظر اسلام منافاتی با مسأله آزادی ندارد و به معنای اختناق و خفقان اجتماعی نیست، زیرا می فرمایند: «از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است، درست برعکس آنچه در غرب جریان داشته، یعنی اینکه مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است»[20].

ج) لیبرالیسم و آزادی عقیده

در تفکر لیبرالی هیچ کس بهتر از خود فرد نمی داند که چه چیز به نفع اوست و چه چیز به ضررش. از قرن 17 به بعد با تعابیری از اندیشه محوری، فردگرایی ملکی (self-possession) روبرو می شویم. مفهومی که به موجب آن


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری