مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 24، ص: 390
خاصی پرواز را به بچههایشان یاد میدهند.] گویا کرکس را مثال زده بود. نوشته بود این حیوان وقتی میخواهد پرواز را به بچهاش یاد بدهد بعد از این که این بچه پر درآورد یعنی جهازش از نظر جسمانی کامل شد- ولی چون هنوز پرواز نکرده پرواز کردن را بلد نیست- او را با نوک خودش برمیدارد میاندازد روی بال خودش و پرواز میکند. یک مقدار که بالا رفت، یکدفعه این بچه را رها میکند. او به حکم اجبار شروع میکند به پر و بال زدن ولی پر و بالهای نامنظم، گاهی بالا میرود گاهی پایین، گاهی افقی میرود گاهی عمودی. مادر هم مراقب و مواظب اوست تا وقتی که احساس میکند خسته شده که اگر او را نگیرد سقوط میکند، آنوقت او را میگیرد و دومرتبه روی بال خود میگذارد. باز مقداری او را میبرد و ضمنا به او ارائه میدهد که این طور باید حرکت کرد و بال زد. همین که رفع خستگیاش شد دومرتبه آزادش میگذارد. باز مدتی پر و بال میزند، و همین طور مدتها بچه خودش را این طور تربیت میکند تا پرواز کردن را به او یاد بدهد، یعنی راهنمایی را با به خود واگذاشتن توأم میکند تا آن بچه پرواز کردن را یاد بگیرد.
بسیاری از مسائل اجتماعی است که اگر سرپرستهای اجتماع افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند گمراه میشوند، اگر هم بخواهند ولو با حسن نیت (تا چه رسد به این که سوء نیت داشته باشند) به بهانه این که مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمیفهمند و لیاقت ندارند آزادی را از آنها بگیرند این مردم تا ابد بیلیاقت باقی میمانند.
مثلا انتخابی مانند انتخاب وکیل مجلس میخواهد صورت بگیرد. ممکن است شما که در فوق این جمعیت قرار گرفتهاید حسن نیت هم داشته باشید و واقعا تشخیص شما این باشد که خوب است این ملت فلان فرد را انتخاب کند، و فرض میکنیم واقعا هم آن فرد شایستهتر است. اما اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل کنید و بگویید شما نمیفهمید و باید حتما فلان شخص را انتخاب کنید، اینها تا دامنه قیامت مردمی نخواهند شد که این رشد اجتماعی را پیدا کنند. باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند، تلاش کنند، آن که میخواهد وکیل شود تبلیغات کند، آن کسی هم که میخواهد انتخاب کند مدتی مردّد باشد که او را انتخاب کنم یا دیگری را، او فلان خوبی را دارد، دیگری فلان بدی را دارد. یک دفعه انتخاب کند، به اشتباه خودش پی ببرد، باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش کامل شود و بعد آن ملت به صورت ملتی