گفتارهایی در اخلاق اسلامی، ص: 11
توکل کدام یک از این دو تفسیر است. آیا همان مفهومی است که روح بشر را تضعیف و ناتوان میکند یا آن مفهوم و معنایی که روح بشر را تقویت میکند؟ باید همه آیات مربوط به توکل را که در حدود بیست آیه است یا احیانا برای نمونه پنج شش آیه را مورد بحث قرار دهیم. به نظر من این بحث، بحث لازمی است.
تفسیر اول
اما آن معنی و تفسیری که دیگران میکنند و به همان معنا میگویند که توکل بد چیزی است. میگویند توکل یعنی انسان کار خودش را به دیگری واگذار کند، حال دیگری هر که میخواهد باشد. توکل به خدا یعنی انسان کار را از دوش خودش بردارد و به عهده خدا بگذارد (مخصوصا که توکل از ماده «وکالت» است) یعنی هر حادثهای و هر کاری که برای انسان پیش بیاید به خدا توکل کند یعنی خدا را نایب بگیرد؛ خودش بنشیند خدا را نایب بگیرد. لغتش هم همین مفهوم را میرساند چون توکل از ماده وکالت است. وقتی بشر به این حال در آمد که در هر موضوعی به جای اینکه به نیروی خودش تکیه کند و اعتماد به نفس داشته باشد و از خودش بخواهد، همیشه هر چیزی را به خداوند واگذار کند و از خدا بخواهد، بگوید من به او واگذار کردم او خودش درست میکند؛ نتیجهاش این است که این بشر یک موجود صد در صد مهملی از آب در میآید.
در تربیتهای امروز و در اخلاقیات امروز هیچ مسئلهای به اندازه این مسئله مورد توجه نیست که بشر را باید طوری تربیت کرد که اتکائش به خودش و نیروی خودش باشد، دردش را از خودش بداند و دوایش را هم در خودش بداند؛ از فکر و اراده و نیروی خودش استمداد کند و الّا بشر همین قدر که اتّکالی شد (هر گونه اتکالی بودن) و اتکالش بر غیر