• توحید
/90

توحید، ص306

آنجا هم شیطان میگوید ما افساری نداشتیم و جبری در کار نبود: إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی من فقط دعوت کردم و خواندم، شما هم به سرعت پذیرفتید «1». فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکمْ پس مرا سرزنش نکنید، خودتان را سرزنش کنید. ما أَنَا بِمُصْرِخِکمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی اینجا نه شما به درد من میخورید و نه من به درد شما. حالا آنجا که طلبکار میشود اینجاست: إِنِّی کفَرْتُ بِما أَشْرَکتُمُونِ من کفر میورزم به اینکه شما مرا شریک پروردگار کردید. در اینجا دم از توحید میزند و میگوید شما مشرکید که من را در مقابل خدا گرفتید و من از این شرک تبرّی میجویم.

بنابراین شیطان از نظر قرآن یعنی یک مبدأ باطنی و معنوی که کارش فقط این است که انسان را به بدی و شر و معصیت دعوت میکند، اما این دعوت، اجبار کننده نیست، بلکه او فقط نشان میدهد. مولوی چه خوب میگوید:

از جهان دو بانگ میآید به ضد

 

تا کدامین را تو باشی مستعد

آن یکی بانگش نشور اتقیا

 

و ان دگر بانگش نفور اشقیا

 

 

 

 

ضرورت وجود شیطان از نظر نظام کلّی عالم

همیشه در دنیا دو دعوت وجود دارد؛ از یک طرف دعوت به خیر و صلاح و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد، و این، انسان است که در میان این دو دعوت باید به حکم اختیار خودش دعوت به خیر و صلاح را بپذیرد؛ مصداق وَ هَدَیناهُ النَّجْدَینِ «2» و مصداق إِنَّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکراً وَ إِمَّا کفُوراً «3» است.

اگر در وجود انسان، نفس امّاره نبود و اگر در خارج از وجود انسان، شیطان که الهامبخش به نفس امّاره است نبود، اگر دعوت به شر و فسادی نبود و اگر امکان شر و فساد در انسان نمیبود، خوبی هم نبود؛ برای اینکه خوبی آن وقت خوبی است که انسان، هم امکان خوبی را داشته باشد و هم امکان بدی، و از میان خوبی و بدی،

______________________________
تشنگی از این آبها بخورد چقدر میخورد؟ همین قدر میخورد که نمیرد. ما که از خودمان چیزی نداریم. اگر من از خودم دارایی داشتم حساب دیگری بود، اما من از مال عموم زندگی میکنم (آن وقت هم وضع عموم خیلی بد بوده است) و ناچارم این طور باشم.

(1). «استجابت» اجابت خیلی سریع را میگویند.

(2). بلد/ 10.

(3). دهر/ 3.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری