آشنایی با قرآن، ج 12، ص: 13
کسی قلبشان را تفتیش میکرد، امام حسین و حضرت امیر را دوست داشتند و از معاویه و یزید و عبیدالله تنفر داشتند؛ چون اینها مردم کوفه بودند و در جنگهایی که سالها پیش از قضیه شهادت امام حسین میان کوفیها و شامیها واقع شد، مردم کوفه در رکاب حضرت امیر بودند و مردم شام همراه معاویه؛ یعنی این مردم علاقهای به معاویه و یزید نداشتند چون اصلا منطقه معاویه و یزید منطقه شام بود و این منطقه نبود.
و به همین دلیل است که وقتی حضرت سیدالشهداء از فرزدق و چند نفر دیگر سؤال میکنند : در کوفه چه خبر است؟ آنها عینا چنین تعبیر کردهاند: «قُلوبُهُمْ مَعَک وَ سُیوفُهُمْ عَلَیک». این حرف، خیلی عجیب و معنیدار است: دلهایشان با توست و شمشیرهایشان به روی تو. یکی از این افراد که قضیه را بیشتر بیان میکند میگوید: أمّا أشْرافُ النّاسِ فَقَدْ اُعْظِمَتْ رِشْوَتُهُمْ وَ مُلِئَتْ غَرائِرُهُمْ، فَهُمْ إلْبٌ واحِدٌ عَلَیک، وَ أمّا سائِرُ النّاسِ بَعْدَهُمْ فَإنَّ قُلوبَهُمْ تَهْوی اِلَیک وَ سُیوفَهُمْ غَدآ مَشْهورَةٌ عَلَیک. به رؤسا و اشراف هرچه بخواهی رشوه دادهاند؛ جوالهایشان را از زر و سیم پر کردهاند و آنها را خریدهاند. و اما اَتباع ـ که از خودشان رأی و نظری ندارند ـ با اینکه دلهایشان با توست، در عین حال چون از همین رؤسا تبعیت کورکورانه میکنند شمشیرهایشان به روی تو کشیده خواهد شد.
بنابراین، مسئله اسلامِ این شخصیتها واقعا نقش زیادی داشته؛ و بلکه وقتی این خردهپاها ـ و به تعبیر خود آن اشراف: این مستضعفین، این بیچارهها ـ به اسلام گرایش پیدا میکردند، برای آنها یک عامل منفی شمرده میشد؛ که عجب! ما برویم به یک دینی گرایش پیدا کنیم که مریدهایش امثال عمار و عبدالله بن مسعود و صهیب و بلال هستند؟! اسلامِ چنین افرادی برای آنها یک عامل منفی بود. یعنی آنها به تعبیری که