تعلیم و تربیت در اسلام، ص:191
قبول هم نکن، بگو ممکن است باشد. انسان واقعی آن است که قبول و ردش بر معیار دلیل باشد و هرجا که دلیل نبود «لاادری» و «نمیدانم» بگوید.
لزوم توأم بودن عقل و علم
حدیث، خیلی مفصل است. من قسمتهایی از آن را عرض میکنم.
بعد امام فرمود: ولی به عقل تنها هم نباید اکتفا کرد، عقل را باید با علم توأم کرد. چون عقل یک حالت غریزی و طبیعی دارد که هرکسی دارد ولی علم، عقل را تربیت میکند؛ عقل باید با علم پرورش پیدا کند. در نهج البلاغه و هم در حدیث، از عقل و علم اینجور تعبیر شده که گاهی به علم گفتهاند «عقل مسموع» و به عقل گفتهاند «علم مطبوع»؛ یعنی به عقل، علم اطلاق شده و به علم، عقل، با این تفاوت که یکی را گفتهاند «مطبوع» یعنی فطری و دیگری را «مسموع» یعنی اکتسابی. و روی این نکته خیلی تکیه شده است که عقل مسموع و علم سمعی و اکتسابی آن وقت مفید است که علم و عقل مطبوع و آن علم فطری به کار بیفتد؛ یعنی انسانهایی که فقط گیرنده هستند مثل یک انبار میباشند. این انسانها شدیداً در روایات تخطئه شدهاند.
سخن بیکن
جمله معروف و خوبی از بیکن نقل میکنند که میگوید علما بر سه دستهاند: بعضی مانند مورچه هستند، همواره از بیرون دانه میآورند و انبار میکنند. ذهن اینها یک انبار است. در واقع یک ضبط صوت هستند، هرچه شنیدهاند ضبط کردهاند و هر وقت بخواهی همان را که یاد گرفتهاند میگویند. دسته دوم مانند کرم ابریشماند، مرتب از لعاب خود میتنند و از درون خودشان در میآورند. این هم عالم واقعی نیست زیرا از بیرون چیزی اکتساب نمیکند، از خیال و درون خودش میخواهد بسازد، و این عاقبت در درون پیله خود خفه خواهد شد. دسته سوم علمای واقعی هستند. اینها مانند زنبور عسلاند، گلها را از خارج میمکند و میآیند عسل میسازند.
این مسئله عقل مسموع و مطبوع همین است که روایت میگوید. علم مسموع اگر به مطبوع ضمیمه نشود، کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را که از بیرون میگیرد باید با آن