تعلیم و تربیت در اسلام، ص: 51
استعدادها کرده و منطق او راجع به این استعدادها چیست؟ مکتبهای مختلف از جنبههای مختلفی به این موضوع نگریستهاند ولی روان شناسان امروز که روی روح و روان انسان مطالعه کردهاند شاید مطلب را به شکل جامعتری بیان کردهاند. آخرین مقاله از اولین شماره نشریه سالانه مکتب تشیع- که حدود دوازده سال پیش منتشر شد- ترجمهای بود از آقای مهندس بیانی، که ایشان را نمیشناسم، با مقدمهای از آقای مهندس بازرگان، تحت عنوان «دین، بُعد چهارم روح بشر». این مقاله یکی از نظریات روان شناسی جدید را بیان کرده بود و بیشتر بر حرفهای یونگ تکیه داشت و میگفت روح بشر دارای چهار بعد است که مقصود این است که دارای چهار استعداد است:
- استعداد عقلی (علمی و حقیقت جویی)
2. استعداد اخلاقی (وجدان اخلاقی) و این را امر اصیلی در انسان میدانند که انسان در عمق سرشت و فطرت خود، اخلاقی خلق شده؛ یعنی اینطور خلق شده که دیگران را دوست بدارد و خدمت کند و احسان نماید، و از اینکه کار بدی انجام دهد مثلًا ظلمی به دیگران بکند رنج میبرد. خلاصه وجدانی که انسان دیگران را از خود و خود را از دیگران بداند، در هر کسی وجود دارد. این مسئلهای است که از قدیم مطرح بوده که ریشه احساسهایی مثل احساس ترحم نسبت به دیگران یا احساس میل به خدمت به انسانهای دیگر چیست؟ آیا ریشهای در سرشت ما دارد و یا ندارد و صرف تلقین اجتماع است، و اگر در سرشت ما ریشه دارد به کجای سرشت ما مربوط میشود؟ آیا مربوط به خودخواهی ما میشود؟ یعنی وقتی ما دلمان به حال دیگری میسوزد، در واقع دل ما به حال خودمان میسوزد که نکند یک وقت ما هم به چنین دردی مبتلا شویم، و وقتی بهطور ناخودآگاه به او خدمت میکنیم مثل این است که برای این خدمت میکنیم که اگر روزی ما هم محتاج شدیم او نیز به ما خدمت کند؟ یا نه، مستقل از این مطلب است و ما اصلًا بدون هیچ نظر و غرضی اینطور ساخته شدهایم که به دیگران احسان کنیم؟.
3. بُعد دینی. در آن مقاله گفته شده که استعداد دینی استعدادی اصیل در انسان است و آن را به حس تقدیس و حس پرستش تعبیر میکند، و این غیر از حس حقیقت جویی و غیر از حس اخلاقی نسبت به همنوعان است؛ حس پرستشِ یک حقیقتِ مافوق و منزّه است که انسان میخواهد در مقابل او خضوع و خشوع کند، با او مناجات نماید و او را تقدیس کند.
4. بعد هنری و ذوقی یا بعد زیبایی. انسان زیبایی را از آن جهت که زیبایی است