سیری در سیرۀ نبوی، ص96
الْاسْماعَ اذی.» «1».
(شاید نتوانم این تعبیر را برای شما تفسیر و ترجمه کنم ولی دلم میخواهد بتوانم و شما هم درست درک کنید): خدا به آنها در درونشان نیروی عزم و تصمیم و اراده داد با یک قناعتی که دلها و چشمها را از نظرِ بینیازی پرمی کند. یک کسی شما میبینید با «داشتن» که چی دارم و چی دارم میخواهد چشمها را پر کند، یک کسی
با «ندارم ولی بینیازم و اعتنا ندارم» چشمها را پر میکند. علی علیه السلام میگوید پیغمبران هم چشمها را پر میکردند ولی با «ندارم و بینیازم» نه با اینکه این باغ را دارم، این خانه را دارم، این قدر اسب پشت سر من حرکت میکند، این قدر نوکر پشت سر من حرکت میکند، این جلال و جبروت و برو و بیا را دارم. هیچ از این برو و بیاها به خودشان نمیبستند. در نهایت سادگی، ولی همان سادگی، آن جلال و جبروتها و حشمتها را خرد میکرد.
اسکندر و دیوژن
حکیم معروفی است از حکمای کلبی «2» به نام دیوژن که مسلمین به او میگفتند دیوجانس، و آن شعر معروف مولوی در دیوان شمس اشاره به اوست:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر | | کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست |
| | |
گفتند یافت مینشود گشتهایم ما | | گفت آنچه یافت مینشود آنم آرزوست |
| | |
______________________________
(1)نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 192.
(2) البته اینها در این کارها افراط میکردند، یعنی مردمان به اصطلاح زاهد پیشه به شکل عجیبی بودند و به مال و ابزار دنیا هیچ اعتنا نداشتند. او حتی خانه و زندگی هم نداشت.
(1)