• لیست فهرست خالی می باشد
/90

کوثر، ص91

 

کسانی را قبول کنیم که می گویند: حضرت رضاعلیه السلام به اجل طبیعی از دنیا رفتند.

 

از نظر علمای شیعه این فکر که مأمون از اوّل حسن نیّت داشت و تا آخر هم بر حسن نیّت خود باقی بود مورد قبول نیست. بسیاری از فرنگی ها چنین اعتقادی دارند، معتقدند که مأمون واقعاً شیعه بود، واقعاً معتقد و علاقه مند به آل علیعلیه السلام بود.

مأمون و تشیّع

 

مأمون عالمترین خلفا و بلکه شاید عالمترین سلاطین جهان است. در میان سلاطین جهان شاید عالمتر، دانشمندتر و دانش دوست تر(8) از مأمون نتوان پیدا کرد. و در اینکه در مأمون تمایل روحی و فکری هم به تشیّع بوده باز بحثی نیست، چون مأمون نه تنها در جلساتی که حضرت رضا شرکت می کردند و شیعیان حضور داشتند دم از تشیّع می زده است، (در جلساتی که اهل تسنّن حضور داشته اند نیز چنین بوده است).

 

«ابن عبدالبِّر» که یکی از علمای معروف اهل تسنّن است این داستانی را که در کتب شیعه هست، در آن کتاب معروفش نقل کرده است که روزی مأمون چهل نفر از اکابر علمای اهل تسنّن در بغداد را احضار می کند که صبح زود بیائید نزد من. صبح زود می آید از آنها پذیرائی می کند و می گوید: من می خواهم با شما در مسئله خلافت بحث کنم. مقداری از این مباحثه را آقای (محمّد تقی) شریعتی در کتاب «خلافت و ولایت» نقل کرده اند. قطعاً کمتر عالمی از علمای دین را من دیده ام که به خوبی مأمون در مسئله خلافت استدلال کرده باشد؛ با تمام اینها در مسئله خلافت امیرالمؤمنین مباحثه کرد و همه را مغلوب نمود.

 

در روایات شیعه هم آمده است، و مرحوم آقا شیخ عبّاس قمی نیز در کتاب «منتهی الآمال» نقل می کند که شخصی از مأمون پرسید که تو تشیّع را از کی آموختی؟ گفت: از پدرم هارون. می خواست بگوید: پدرم هارون هم تمایل شیعی داشت. بعد داستان مفصّلی را نقل می کند، می گوید: پدرم تمایل شیعی داشت، به موسی بن جعفر چنین ارادت داشت، چنین علاقه مند بود، چنین و چنان بود، ولی در عین حال با موسی بن جعفر به بدترین شکل عمل می کرد. من یک وقت به پدرم گفتم: تو که چنین اعتقادی درباره این آدم داری پس چرا با او این جور رفتار می کنی؟ گفت: «اَلْمُلْکُ عَقیمٌ» (مثلی است در عرب) یعنی مُلک، فرزند نمی شناسد تا چه رسد به چیز دیگر. گفت: پسرک من! اگر تو که فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخیزی، آن چیزی را که چشمانت در او هست از روی تنت بر می دارم، یعنی سرت را از تنت جدا می کنم.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری