• سیری در نهج البلاغه
/90

سیری در نهجالبلاغه، ص:10

در چشم شماطور دیگر مینماید، عمق و معنی و احترام دیگری در قلب شما پیدا میکند، شخصیتش از پشت پرده شخصش متجلی میگردد، گویی شخص دیگری است غیر آن که سالها او را میدیدهاید.

احساس میکنید دنیای جدیدی کشف کردهاید.

برخورد من با نهج البلاغه چنین برخوردی بود. از کودکی با نام «نهج البلاغه» آشنا بودم و آن را در میان کتابهای مرحوم پدرم (اعلی اللَّه مقامه) میشناختم. پس از آن، سالها بود که تحصیل میکردم. مقدمات عربی را در حوزه علمیه مشهد و سپس در حوزه علمیه قم به پایان رسانده بودم. دروسی که اصطلاحاً «سطوح» نامیده میشود نزدیک به پایان بود و در همه این مدت نام «نهج البلاغه» بعد از قرآن بیش از هر کتاب دیگر به گوشم میخورد. چند خطبه زهدی تکراری اهل منبر را آنقدر شنیده بودم که تقریباً حفظ کرده بودم، اما اعتراف میکنم که مانند همه طلاب و همقطارانم با دنیای نهج البلاغه بیگانه بودم؛ بیگانه وار با آن برخورد میکردم، بیگانه وار میگذشتم.

تا آنکه در تابستان سال هزاروسیصدوبیست، پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم. تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهج البلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقاً احساس کردم این کتاب را نمیشناختم و بعدها مکرر آرزو کردم کهای کاش کسی پیدا شود و مرا با دنیای قرآن نیز آشنا سازد.

از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد، مورد علاقهام قرار گرفت و محبوبم شد؛ گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را میشناختم. احساس کردم که دنیای جدیدی کشف کردهام.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری