• لیست فهرست خالی می باشد
/90

پاسخ: بر فرض پذیرش فلسفه «شدن » واقعیت هاتغییر می کند در حالی که اخلاق و احکام یک سلسله دستورات اعتباری و قراردادی هستند، در نتیجه، متغیر بودن واقعیت باعث دگرگونی این امر اعتباری نمی شود. ولی در عین حال به بیان دیگر می توان مطلب را توجیه کرد و آن اینکه بگویند هر دستوری چه اخلاقی و چه غیر اخلاقی، مبتنی بر یک سلسله مصالح است[...] و این بایدها و نبایدها برای رسیدن به آن مصلحت هاست، از این رو تابع مصالح و مفاسد هستند مانندهر معلولی که تابع علت می باشد، مصالح که امور واقعی هستند وضع ثابتی نمی توانند داشته باشند و وقتی آن ها متغیر بودند، این ها [اخلاق، احکام و...] هم باید متغیر باشند (24) .

 

اما این که گفته شد چون جامعه و طبیعت در حال تغییر و تحول است پس هیچ قانون ثابتی نمی تواند بر آن ها حکمفرما باشد، حرف درستی نیست و چنین ملازمه ای وجود ندارد، هر ماده ای در تغییر و تحول است ولی قانون دیگر چرا میرنده باشد یا کهنه شود؟ (25) ج) تاثیر تکامل ابزار در اخلاق

 

مارکسیست ها می گویند ابزار تولید، تکامل پیدا می کند از این رو هر مرحله ای از تکامل آن نیازمند اخلاق خاص خود است و با تکامل ابزار تولید، اخلاق هم تکامل می یابد.

 

پاسخ: پذیرش این مطلب به طور مطلق و در اصول اخلاق، قابل قبول نیست، قبول شده نیست.ابزار تولید در هر مرحله ای که باشد اصول اخلاقی یکی است. این مثل آن است که کسی بگویدخیانت کردن به مال یک نفر آن وقت کار بدی بود که با شمع می رفتند دزدی ولی امروز با این برق والکترونیک دیگر دزدی و خیانت، کار بدی نیست. واضح است که اینها ربطی به همدیگر ندارد.

 

علاوه بر آن این سخن اساسا نفی اصالت های انسانی است، یعنی اصلا اصالت های انسانی هیچ و پوچ است و ما تکامل ابزار تولید را تکامل انسان می نامیم، پس خود انسانیت از آن جهت که انسانیت است هیچ تکاملی ندارد، تکامل نامیدن اخلاق به تبع تکامل ابزار تولید، جز نامگذاری چیز دیگری نمی تواند باشد، والا یک امر واقعی در کار نیست که بگوییم چیزی بوده که کمال یافته است، بلکه چیزی نسخ شده و چیزی به جای آن آمده است. مگر هر وقت چیزی نسخ شد و چیزدیگر جای آن آمد می توان گفت «تکامل »؟!، ممکن است اصلا نه تکامل باشد نه سقوط و ممکن است سقوط باشد. [...] این است که این مساله اخلاق متغیر به معنای اینکه حتی اصول اخلاقی متغیر است، به هیچ وجه راه حلی برای اصالت های انسانی نیست (26)

د) سلطه انسان بر اخلاق

 

زیربنا بودن اقتصاد و رو بنا بودن اخلاق و فرهنگ و... از آن روست که «اقتصاد به دلیل اینکه به امور خارجی بستگی دارد و خارج از اختیار بشر است، خودش را بر بشر تحمیل می کند و بشر درمقابلش چاره ای ندارد، نمی تواند آن را بر مذهب و اخلاق و غیره تطبیق بدهد ولی اینها امورمجردی هستند در اختیار خودش از این رو می تواند آن ها را تغییر دهد (27) .»

 

پاسخ: درست است که اخلاق و فرهنگ و... ریشه در ماده خارجی ندارند ولی همه اینهاغرایزی اصیل در بشر هستند و بشر گاه به حکم نیازهای اقتصادی خودش، تغییراتی در سایر نیازهامی دهد و گاهی به حکم سایر غرایزش، روی این غریزه حکم می کند، یعنی اینها در یکدیگر تاثیرمتقابل دارند، انسان به خاطر نیازهای اقتصادی اش پا می گذارد روی وجدان مذهبی یا اخلاقی یاعلمی خودش، عکسش هم در دنیا مشاهده شده است، یعنی انسان به خاطر اخلاق، مذهب وعلم بر وضع اقتصادی خودش حکومت می کند، به خاطر اخلاق، نظام اقتصادی خودش را تغییرمی دهد. (28)

 

ه) نفی اطلاق

 

گفته شده هیچ حکمی حتی احکام ریاضی مطلق نیست از این رو همه مردم باید با یکدیگرمهربان و برادر باشند.

 

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری