فصلنامه پژوهش های فلسفی - كلامى،سال هشتم شماره اول، صفحه 137
سرنوشت سازتر است. (برای آشنایی با برخی نكتههای مطرح در این زمینه نك : رحمتی، 1380)
از نكتههای بایسته توجه در بحث از ایرانیان و فلسفه غرب، نوع مواجهه با این فلسفه است. در واقع این موضوع، زیر مجموعه و تابعی از موضوعی عامتر، یعنی نوع مواجهه با غرب و فرهنگ و تمدن آن است. در اینباره دیدگاهها و عملكردهای گوناگونی وجود دارد كه بررسی و تحلیل آنها از عهده این نوشتار بیرون است (برای آگاهی بیشتر در این باره نك : مجتهدی، 1379؛ بروجردی، 1384) لكن در گونهشناسی نگاه اندیشوران و فرهیختگان مسلمان ایرانی معاصر به فلسفه غرب، به ویژه فلسفههای جدید آن، دو نوع دیدگاه را میتوان از یكدیگر متمایز كرد. در واقع، به این منظره دست كم از دو منظر نگریسته شده است: یكی نگاهی كه به دلایل مختلف، این فلسفه را اعتناپذیر، نمیداند و دیگر دیدگاهی كه معتقد است ما حتی اگر به غنای داشتههای خود و استغنای از داشتههای دیگران هم معتقد باشیم، باز هم از آشنایی با اندیشه و اندیشوران فلسفی غرب گریزی نداریم. مرحوم سید جلال الدین آشتیانی (1304 ـ 1384) از گروه نخست و استاد شهید مرتضی مطهری (1299 ـ 1358) نمونهای از دیدگاه دوم است.[2] آشنایی با دیدگاهها و رویكردهای كسانی از این دست و شناخت نقاط قوت و ضعف آنها، برای جامعه علمی ما درسها و تجربههایی فراوان را میتواند به ارمغان آورد. این امر برای اهالی فلسفه و حكمت، از استادان و دانشجویان گرفته تا برنامهریزان فرهنگی، ضرورتی دو چندان دارد؛ چرا كه افزایش امكان دسترسی گستردهتر تحصیلكردگان جامعه ما با فراوردههای فلسفی و الاهیاتی غرب و ترجمه روزافزون آثار اندیشمندان غربی، بخشیهایی از مخاطبان این آثار را به حالت انفعال فرو برده و آنها را از مواجهه انتقادی بازداشته است. از این رو، آگاهیبخشی و فراهم نمودن شرایط روی آوردن رویكردی مناسب و معقول در برابر این وضعیت، بیش از گذشته ضرورت دارد. این سخن به معنای آن نیست كه باید شیوه طرد و منع را برگزید و با تنزهطلبی در