• لیست فهرست خالی می باشد
/90

ماهنامه زمانه، شماره 37، صفحه: 58

 

سومین روشنفکری

 

سیف، حمید؛

 

 

    یکی از عمیقترین عرصه های انقلاب فرهنگی، بحث تعامل حوزه و دانشگاه و به تعبیری رابطه علم و دین است. به دو دلیل بحث حوزه و دانشگاه برای جمهوری اسلامی یک بحث مهم و درجه اول محسوب می شود؛ یکی اینکه انقلاب ایران، با صبغه اسلامی و به رهبری علمای اسلام به وقوع پیوست و اساس آن بر احیای دیانت در شکلی تازه و روزآمد بود. بدین معنی که ایجاد یک نظام سیاسی مدرن و مبتنی بر آموزه های دینی خودبه خود بحث چگونگی تعامل دو مقوله سنت و مدرنیسم را به میان می کشید و آن را به یکی از بنیادهای اولیه نظام جمهوری اسلامی مبدل می ساخت. دوم آنکه دین و علوم دینی همواره خود را در مواجهه، ارتباط یا همسازی با دستاوردهای جدید علمی می داند و پاسخ گویی به مسائل روز از وظایف نهادهای دینی است. برهمین اساس بود که مقوله ای تحت عنوان روشنفکری دینی در جامعه مطرح گردید و هرگروه، نحله و شخصی از ظن خود به ایفای نقش روشنفکر دینی همت گمارد. اما نکته مورد غفلت اکثر افراد و جریانهای روشنفکری دینی در آن بود که آنها از منظر مدرنیسم و علوم جدید به دین می نگریستند و در حقیقت به نوعی شناخت یا مطالعه علمی از دین روی آوردند. این روش گرچه مورد نیاز و توجیه بود اما حکم حرکت کردن برخلاف جریان آب را داشت. انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته بود تا همه دنیا و مسائلش را به مورد نقادی دین ورزانه بگذارد و فرهنگ و تمدن بشری را با معیارهای جاودانه و حکیمانه دین بسنجد و کاستیها و کژیهای مدنیت بشری را به مدد تعالیم آسمانی سامان ببخشد. برهمین اساس بود که متفکر شهید علامه مرتضی مطهری با بهره گیری از احاطه کم نظیر بر علوم اسلامی و انسانی نیروی سومی را در جریان روشنفکری دینی به وجود آورد تا سایه تعالی بر اندیشه علمی و انگیزه های عملی جامعه بیافکند. براساس مبانی نیروی سوم روشنفکری، حیات طیبه و حیات معقول ما را از تن دادن به دستاوردهای ناقص، ناشکیب و گاهی ناهماهنگ مدرنیته بازمی دارد. استاد مطهری برآن است تا از گرایشهای شرقی و غربی یا التقاطی در روشنفکران دینی جلوگیری نماید و خط استواری را به عنوان روشنفکری متدین، که دین، ذره بین اوست، به وجود آورد تا مسائل جامعه و مباحث علوم را با آن بکاود. در مقاله زیر با روشنفکری اصیل دینی و مجاهدات علمی استاد مطهری در شکل گیری این جریان آشنا می شوید.

 

 

با مطالعة جامعه شناسانة گروهها و نیروهای اجتماعی، می توان منشا پیدایش اندیشه ها و مسیر روند جریانهای اجتماعی را شناخت و منظرهای تازه ای را در تحولات اجتماعی کشف کرد.

تعلیم و تربیت بستر تحولات، اصلاحات و انقلابها را در جامعه فراهم می کند و زایش فرهنگی بسیار و البته دیریاب دارد. با سیر شکوفایی تاریخی نهاد تعلیم و تربیت به دست روحانیت، پس از چهارده قرن، انقلاب اسلامی ایران بر نهال مکتب امامان به ثمر نشست و ازسوی دیگر در دو سدة اخیر، که شاخه های نهاد تعلیم و تربیت از غرب به ایران رسید و عده ای از میوة آن چشیدند، خط سیر جدیدی در تعلیم و تربیت و تفکر پیدا شد که به اصطلاح جریان روشنفکری را پدید آورد. بنابراین، باید گفت دو پایگاه اجتماعی روحانیت و روشنفکری با کارکردهای بعضا همانند، مسئولیتهای خطیری بر عهده دارند. مطالعة نسبت میان این دو،[1] و به ویژه بررسی اندیشه کسانی که تواما مصداق هر دو جریان هستند، کسانی که اندیشه حوزه و دانش دانشگاه را بر طرحی اسلامی بارور کردند و با تفکر دینی، احیای جامعه را رقم زدند که در این مقاله از آنها با عنوان نیروی سوم روشنفکری یاد می شود و نگارنده بنیانگذار این جریان را استاد شهید مطهری معرفی می کند حائز اهمیت بسیار است.

نیروی سوم روشنفکری که از هم نهادی اندیشة دینی و دانش بشری با مبناگروی در حوزه تفکر دینی در دو نهاد حوزه و دانشگاه برمی آید، در زمینة تولید دانش و نظریه پردازی می تواند نقش اصلاح گری و هدایت نظام اسلامی را در تحقق اهداف والای آن به شایستگی ایفا کند.

روحانیت در ایران عصر جدید

شاه اسماعیل صفوی با طرح شعارهای مذهبی شیعی، که بین مردم ایران مقبولیت بسیار داشت، نه تنها قوم خود، یعنی قزلباش ها را جذب نمود، بلکه بخشهای مختلف جامعه را نیز زیر نفوذ خود قرار داد.[2] وی با بهره گیری از تشیع، رنگ قبیله ای حرکت سیاسی خود را ضعیف کرد و به آن شکلی مذهبی داد؛ درنتیجه، زمینة فرهنگی و سیاسی مناسبی برای رشد هرچه بیشتر نهاد تعلیم و تربیت شیعی و سازمان روحانیت در ایران پدید آمد.

به تناسب بهره ای که شاه صفوی از شعارهای دینی می برد، توقعات اجتماعی نیز بر سلوک دینی او در چارچوب فقه سیاسی شیعه افزایش می یافت و این امر حضور عالمان شیعی را در حوزة اقتدار او به یک واقعیت اجتماعی مبدل ساخت؛ این درحالی بود که همزمان، دولت عثمانی اختناق سیاسی گسترده ای را بر شیعیان تحمیل می کرد. در نتیجه، عالمان و روحانیان شیعه با لحاظ شرایط و نیز مشاهده ضعف موجود در دستگاه صفوی، دعوت شاهان صفوی را پذیرفتند و برای نفوذ و گسترش تعالیم دین دست به کار شدند. درک این وضعیت زمانی آسانتر خواهد بود که توجه شود تا پیش از صفویه، شیعیان حتی در ایران به سختی می توانستند هویت خود را حفظ کنند. از این رو، بااینکه روحانیت شیعه به غاصب بودن حکومتها قائل بود، اما برای حفظ مصالح شیعیان و ترویج تعالیم مذهب شیعی، با پادشاهان صفوی تاحدودی همکاری می کرد.[3]

علیرغم همة کشمکشهای فراوانی که میان دو نیروی روحانیت و دربار صفوی حاکم بود، حوزة بزرگ علمی


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری