/90

فصلنامه اندیشه صادق، شماره 6/ ص: 38

گاهی علم به معنای «یقین» در مقابل شک ، وهم و ظن به کار می رود و آن عبارت است از اذعان به مضمون یک گزاره توأم با اعتقاد جازم. کاربرد این معنا غالباً در میان اصولیین و فقها رواج دارد.

مراد ما از «علم» ، مجموعه معارفی است که انسان از طرق عادی کسب معرفت به دست می آورد. مقصود از طرق عادی آن است که تمام انسانها می توانند تمام این راه ها و روش ها را برای کسب شناخت به کار گیرند. پس برای کسب علم و معرفت دو راه وجود دارد: 1. راه متعارف و همگانی 2. راه غیر متعارف که همگانی نیست؛ مثل وحی و الهام که به گروه برگزیده ای از انسانها اختصاص دارد. با این بیان، علوم روانشناختی (علوم غریبه) خارج می شود؛ چه آنکه راه کسب این دانش ها ، متعارف و همگانی نیست.

نخستین طبقه بندی فراگیر علوم ،تقسیم بندی ارسطو بود که در میان مسلمانان به تقسیم بندی مسدس مشهور است. با ملاحظه عدم کفایت طبقه بندی موضوعی ارسطو، ملاک غایت مطرح شد و علومی مانند منطق و کلام، با این ملاک تعریف شدند. در سال 1638 «رنه دکارت» با اعلام اینکه منطق صوری قدیم دانشمندی را در انجام هیچ گونه کشفی یاری نکرده و سهمی در جنبش های فکری و علمی نداشته است، با اثر گرانبهایش «گفتار در روش» راههای نوینی را جهت تحقیق و روش درست راه بردن عقل و وصول به حقیقت نشان داد. دکارت ملاک روش را در تقسیم بندی علوم مطرح کرد. «روش» عبارت است از مجموع طرقی که برای کشف حقیقت یا اثبات آن به کار می رود. این روش ها عبارتند از:

الف) روش حسی تجربی؛ دانش هایی که داوری8 آنها با روش تجربی امکانپذیر است ، دو دسته اند: 1. علوم تجربی طبیعی؛ مانند زیست شناسی، گیاه شناسی، جانورشناسی، فیزیک و شیمی 2. علوم تجربی انسانی؛ مانند روانشناسی تجربی، حامعه شناسی و اقتصاد.

ب ) روش عقلی استدلالی؛ که در علومی مثل فلسفه، منطق، ریاضیات، فلسفه اخلاق و به کار می رود. این علوم به روش عقلی داوری می شوند.

ج) روش نقلی تاریخی ؛ چنانکه در علم تاریخ، رجال و جغرافیای تاریخی رد یا اثبات مطلب از طریق نقل امکانپذیر است.

د) روش کشفی شهودی؛ که خاص شاخه های متعدد عرفان و بخشی از روان شناسی می شود.

با دقت نظر می توان راه سوم و چهارم را به راه حس تحویل کرد؛ زیرا سلسله نقل نمی تواند تا بی نهایت پیش برود و بالاخره به کسی که از طریق حس و تجربه معرفت پیدا کرده، منتهی می شود. راه و روش کشف و شهود هم به حس بر می گردد، با این تفاوت که راه کشف به حس باطن و راه نقل به حس ظاهر بر می گردد.

نسبت های ممکن میان علم و دین

مشکل ورود به بحث ارتباط میان علم و دین، ناشی از عدم ایضاح دو لفظ «دین» و «علم» است. حال که مراد خود را از دو مفهوم علم و دین بیان کردیم، می توان از نسبت های ممکن میان علم و دین سخن به میان آورد.

اهمیت روابط و مناسبات میان علم و دین تا جایی است که حیات بشریت بر اساس آن شکل خواهد گرفت. «آلفرد نورث وایتهد» در این زمینه می گوید: «هرگاه ملاحظه کنیم که دین و علم (برای بشر) به چه کار می آیند ، گزاف نیست اگر بگوییم سیر آیندة تاریخ در گرو تصمیم نسل حاضر دربارة چند و چون روابط و مناسبات فیمابین علم و دین است».9 بنابراین، حیات بشریت بر اساس فرض تعارض و رقابت علم و دین شکلی خواهد یافت و بر مبنای تعاضد و یا تفارق علم و دین صورت دیگری می یابد.

اگر از اندکی وسعت نظر و شامه درک تاریخ تفکر بهره مند باشیم و به مقتضای عقل ، کلاف اندیشه را تا واپسین گره بگشاییم، در می یابیم که مسأله علم و دین در تعارض علم و دین محدود و محصور نمی شود. گاهی تاریخ تعاملات میان علم و دین به عنوان کارزاری میان دو نیروی رقیب نیروی گسترده عقل بشری از یک سو و ایمان دینی از سوی دیگر توصیف می شود که با ملاحظه حوادث در تاریخ تعاملات میان علم ودین می توان عدم کفایت این دیدگاه کلیشه ای و نامناسب را نشان داد.10 در ذیل به نسبت های ممکن میان علم و دین اشاره می کنیم :

1. تعارض (Conflict) علم و دین

مراد از تعارض علم و دین، تعارض دو امر خارجی (طبیعت و وحی) نیست؛ زیرا وحی کلام خداست و طبیعت فعل اوست و تعارض میان کلام خدا و فعل او محال است . بلکه مراد از تعارض، تعارض درک انسان از طبیعت (معرفت علمی) و فهم او از دین (معرفت دینی) است. در صورت تعارض میان این دو معرفت، نمی توان هر دو را صادق دانست، چون دو امر متناقض از یک چیز در یک زمان وجود ندارد. بنابر این منظور از تعارض، ناسازگاری در صدق است، به طوری که صدق یکی موجب کذب دیگری شود.

1-1. اقسام تعارض علم و دین

الف) تعارض واقعی علم و دین: این قسم از تعارض بدین معناست که ذات علم با گوهر دین ناسازگار است، به گونه ای که علم و دین در کنار هم جمع نمی شوند.

ب) تعارض ظاهری علم و دین: این تعارض بدین معناست که اگر چه گوهر علم و دین تعارض واقعی و حقیقی ندارند، اما گاهی ظواهر دینی با نظریات علمی متعارض به نظر می رسد؛ زیرا بعضی از دانشمندان علوم تجربی، نظریه های اثبات نشدة علمی را قطعی انگاشته، با ملاحظة ناسازگاری میان یک نظریه علمی و دین، علم و دین را متعارض می پندارند. از طرف دیگر ، بعضی مفسران یا متکلمان دینی، در فهم مطالب دین خطا می کنند و با صحیح انگاشتن فهم خود، با ملاحظة ناسازگاری آن با نظریات علوم تجربی، علم و دین را متعارض می بینند.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری