/90

قبستان، سال نهم، زمستان1382و بهار 1383، ص209

 

پاسخ اوّل در كلام راسل به خوبي صورتبندي شده است:

 

راسل در توجيه اين مطلب ميگويد وقتي من به خاطر منافع خودم، منافع ديگران را به خطر مياندازم، اگر دورانديش باشم، خواهم گفت كه فردا هم ديگران به خاطر منافع خود، منافع مرا به خطر مياندازند و از طرف ديگر، همين الان هم به خاطر منافع خودشان با يكديگر اتّفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفت؛ امّا اين مبنايي بسيار سست است. چنين فلسفهاي تنها در جايي كارساز است كه فردي كه داراي قدرت كمتري است، عليه آزادي ديگران گام بردارد، امّا آنجا كه قدرت بيشتري دارد، ديگر به هيچ وجه لازم نيست رعايت اكثريت را بكند،[3]

 

و بر اساس همين منطق است كه كشورهايي نظير امريكا با صراحت اعلام ميكنند اگر منافعشان در هر جا به خطر افتد، به آنجا لشگر كشي خواهند كرد ولو سازمان ملل متّحد (اكثريت) مخالف باشد.

 

پاسخ دوم در اعلامية حقوق بشر آمده كه مطابق اين اعلاميه، انسان چون انسان است محترم شمرده ميشود و بايد اين حيثيّت ذاتي انسانها را رعايت كرد و نبايد به آنها و حقوقشان تجاوز كرد؛ امّا «از نظر ما، فلسفة اروپايي از لحاظ بيان و فلسفه و منشأ آزادي و همچنين از لحاظ بيان علّت لزوم احترام به آزادي عقيم است؛ زيرا قادر نيست حيثيّت ذاتي بشر را اثبات كند. در فلسفة غرب، سالها است كه انسان از اعتبار و ارزش افتاده و تا حدّ يك ماشين تنزّل داده و روح و اصالت آن  مورد انكار واقع شده و اعتقاد به علّت غايي و هدفداري طبيعت و يا اشرف مخلوقات بودن انسان، عقيدهاي ارتجاعي و خودخواهانه معرّفي شده است. كسي كه انسان را جز يك سري دستگاههاي مكانيكي نميداند و انگيزهها و محرّكهاي وي را صرفاً انگيزههاي اقتصادي يا محرّكهاي جنسي ميشمرد، چگونه ميتواند دم از حيثيت ذاتي و شرافت و شخصيت لازمالاحترام انسان بزند؛ لذاست كه ميبينيم اعلامية حقوق بشر، بيش و پيش از همه از طرف خود غرب، نقض شده است.[4]

 

به بيان سادهتر، اگر ملاك انساني كه بايد حرمتش پاس داشته شود، انسان فيزيولوژيك باشد،


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری