/90

كتاب ماه فلسفه، شمارهي 12،شهريور1387، ص91

 

تا میتوانی وقت را بکشی>>،و غیره.

بر این مبنا،<<ادعای طباطبایی>>را چگونه بفهمیم؟ممکن است این ادعا را در قالب گزارهای با سور کلی،به نحو زیر قرائت کرد:

قرائت اول از<<ادعای طباطبایی>>:هیچ حکم یا گزاره اعتباری را نمیتوان از حکم یا گزارهای حقیقی نتیجه گرفت.

درباره این قرائت چه میتوان گفت؟به نظرم کاملا آشکار است که این ادعا کاذب است.زیرا دستکم، گزارههای ارزشی و تجویزی نااخلاقی را علی الاصول میتوان از گزارههای توصیفی نتیجه گرفت.برای مثال،فرض کنید که من میخواهم برای هرس کردن شاخههای درخت نارونی که در حیاط خانهام دارم، ارّهای بخرم.لذا از فروشنده میپرسم:<<آیا این ارّه برای بریدن شاخههای درخت نارون خوب است؟>> فروشنده بیدرنگ شاخه نارونی را پیش روی من به راحتی میبرد،و پاسخ خود را در قالب یک گزاره توصیفی بیان میکنند:<<این ارّه کاملا تیز و محکم است،و شاخه نارون را به آسانی میبرد.>>در اینجا من کاملا مجازم که برمبنای آن گزاره توصیفی نتیجه بگیریم که پس<<این ارّه برای مقصود موردنظر من خوب است.>>صدق این گزاره ارزشی نااخلاقی از صدق آن گزاره حقیقی یا توصیفی نتیجه میشود.2

بنابراین،به نظر میرسد که باید گزارههای ارزشی و تجویزی نااخلاقی را از دایره شمول<<ادعای طباطبایی>>بیرون بنهیم.به بیان دیگر،<<ادعای طباطبایی>>عمدتا ناظر به رابطه میان احکام یا گزارههای توصیفی از یکسو و احکا یا گزارههای ارزشی و تجویزی اخلاقی از سوی دیگر است.

بنابراین،میتوان ادعای او را در قالب گزاره زیر صورتبندی مجدد کرد(بگذارید این صورت جدید را قرائت دوم از<<ادعای طباطبایی>>بنامیم):

قرائت دوم از<<ادعای طباطبایی>>:احکام ارزشی و تجویزی اخلاقی را نمیتوان از احکام یا گزارههای حقیقی یا توصیفی نتیجه گرفت.

به بیان دیگر،میان این دو دسته از احکام ورطهای پرناشدنی وجود دارد.اما این<<ورطه>>چگونه ورطهای است؟وقتی گفته میشود که احکام اخلاقی را نمیتوان از احکام توصیفی یا حقیقی نتیجه گرفت،از چه نوع امتناعی سخن میورد؟ظاهرا آشکار است که در اینجا امتناع از نوع<<منطقی>>است؛ یعنی<<ادعای طباطبایی>>استنتاج منطقی گزارههای اخلاقی از گزارههای تصویفی یا حقیقی را ممتنع میداند.

بنابراین،خوب است که این ملاحظه را نیز در صورتبندی<<ادعای طباطبایی>>منظور کنیم،و حاصل را قرائت سوم بنامیم:

قرائت سوم<<ادعای طباطبایی>>:احکام ارزشی و تجویزی اخلاقی را منطقا نمیتوان از احکام یا گزارههای توصیفی یا حقیقی نتیجه گرفت.

درباره این قرائت چه میتوان گفت؟به نظرم آشکار است که<<ادعای طباطبایی>>در این قرائت تازه هم کاذب است.دلیل آن بسیار ساده است؛به آسانی میتوان گزارههای ارزشی یا تجویزی اخلاقی را منطقا از گزارهههای توصیفی یا حقیقی نتیجه گرفت.برای مثال،به نمونه زیر توجه کنید:

فرض کنید که A یک حکم توصیفی با حقیقی است(مثلا<<علی کتابی را به مریم داد>>)،و B یک حکم اخلاقی است(مثلا<<علی باید کتابی را به مریم بدهد>>).اکنون به ترکیب فصلی مانعة الخلو (AvB) توجه کنید3(یعنی به گزاره ترکیبی<<یا علی کتابی را به مریم داد یا علی باید کتابی را به مریم بدهد>>):

اگر (AvB) گزارهای اخلاقی باشد،به آسانی میتوانیم آن را از یکی از سازههای فاصل4آن،با استفاده از قاعده منطقی<<معرفی یاء>>،5منطقا به دست آوریم،به بیان دیگر،گزاره حقیقی یا توصیفی A منطقا مستلزم گزاره اخلاقی (AvB) خواهد بود،و این به معنای نقض قرائت سوم از<<ادعای طباطبایی>>است.6

اکنون فرض کنیم که ترکیب فصلی (AvB) گزارهای اخلاقی نیست.اگر بپذیریم که مجموعه


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری