/90

فرهنگ کوثر،ص50

 

پاک خدا، اینها لذتشان در این بود که با خدای خودشان که حرف می زنند، همه اش از نیستی خودشان، از فقر خودشان، از احتیاج و نیاز خودشان، از کوتاهی کردنهای خودشان، بگویند . همه اش می گویند خدایا! آنچه از من است، کوتاهی است و آنچه از توست، رحمت و لطف است . «مولای مولای اذ رایت ذنوبی فزعت و اذ رایت کرمک فنعت » از علی بن الحسین است، خدای من، مولای من، آقای من! چشمم که به گناهان خودم می افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامی گیرد، اما یک نظر که به تو می کنم، رحمت تو را که می بینم، رجاء و امید در دل من پیدا می شود . من همیشه در میان خوف و رجاء هستم، به یک چشم به خودم نگاه می کنم، خوف مرا می گیرد، به چشم دیگر به تو نگاه می کنم، رجاء بر من غالب می شود ... بله آنها چنین بودند . (3)

ب) عاشورا و حماسه امام سجاد علیه السلام

 

1 . زین العابدین علیه السلام که در آن وقت ازیک طرف بیمار بود و از طرف دیگر اسیر، ... وقتی رفت بالای منبر، چه ولوله ای ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد . گفت الآن مردم می ریزند و مرا می کشند . دست به حیله ای زد ظهر بود، یکدفعه به مؤذن گفت: اذان! وقت نماز دیر می شود . صدای مؤذن بلند شد . زین العابدین علیه السلام خاموش شد . مؤذن گفت، ... تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم، زین العابدین علیه السلام فریاد زد: مؤذن! سکوت کن . رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده می شود و گواهی به رسالت او می دهید، کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آورده اید، کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید، که بود؟ تا آن وقت مردم اصلا درست آگاه نبودند که چه کرده اند .

 

آن وقت شما می شنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند ... بعد پسر زیاد را لعنت می کرد و می گفت: تمام، گناه او بود . چرا؟ آیا یزید، نجیب شده بود؟ ابدا [این، برای این بود که] زین العابدین علیه السلام و زینب علیها السلام اوضاع و احوال را برگرداندند . (4)

 

2 . بر او (ابن زیاد) علی بن حسین علیه السلام را عرضه کردند . فرعون وار صدازد: «من انت; تو کی هستی؟»

 

فرمود: «انا علی بن الحسین; من علی بن حسین هستم گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟ (حالا دیگر باید همه چیز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود که اینها همه بر حق هستند!) فرمود: من برادری داشتم، نام او هم علی بود و مردم در کربلا او را کشتند . گفت: خیر، خدا کشت . فرمود: البته که قبض روح همه مردم به دست خداست، اما مردم او را کشتند . بعد [ابن زیاد] گفت: «علی و علی » یعنی چه؟! پدر تو اسم همه


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری