• لیست فهرست خالی می باشد
/90

اندیشه صادق، ص33

راه خدا را جز همان اصول واقعی اسلام نیست، بازگردانیم. یعنی بازگشت به اسلام نخستین و اسلام راستین. بدعت ها را از میان بردن و سنت های اصیل را جایگزین کردن. یعنی اصلاحی در فکرها و اندیشه ها و تحولی در روح ها و ضمیرها و قضاوت ها در زمینه خود اسلاماو این اصلاح فکری را مقدم بر آبادسازی شهرها، اصلاح روابط اجتماعی و تغییر نظامهای مدنی و اجتماعی می داند و معتقد است که »خودباختگی در برابر غرب« و »مجذوب یک سلسله نظریه ها و اندیشه های بیگانه« شدن آفت یک جنبش اصلاحی و نقطه آغاز انحراف آن است.

او امتیاز اصلاح طلبی نظیر »سید جمال الدین اسدآبادی« و »اقبال لاهوری« را در اصول گرایی آنان می داند. »سید جمال« را به آن دلیل که »نه مجذوب تمدن غرب بود و نه مرعوب« می ستود و از »اقبال« به این دلیل ستایش می کرد که »معتقد است که شرق اسلامی هویت واقعی خود را که هویت اسلامی است از دست داده است و باید آن را باز یابد«

استاد با اشاره به اینکه اساس نظریه اصلاحی »اقبال« را چیزی به نام »فلسفه خودی« تشکیل می دهد، تأکید می کند که »نخستین کار لازمی که مصلحان باید انجام دهند بازگرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به خود واقعی، یعنی فرهنگ و معنویت اسلامی است و این است فلسفه خودی

از همین جاست که طرح »جدایی دین و سیاست (سکولاریسمرا نقشة »عمال استعمار« دانسته و »سید جمال« را در شناخت این توطئة بزرگ پیشقدم می داند و می گوید: »اعلام همبستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی کشور خودش و جامعه اسلامی یکی از طرح های سید برای چاره جویی دردهای موجود بود

و باز از همین جاست که نقص کار برخی اصلاح طلبان دلسوز را آن می داند که »با فرهنگ اسلامی عمیقاً آشنا نیست« و از بعضی دیگر از »دوستان« گله مند است که «مجذوب یک سلسله نظریه ها و اندیشه های بیگانه می گردند و آگاهانه و یا ناآگاهانه آن نظریات را رنگ مکتب می دهند و عرضه می نمایندو فریاد برمی آورد که : »من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی به رهبران عظیم الشأن نهضت اسلامی هشدار می دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می کنم که نفوذ و نشر اندیشه های بیگانه به نام اندیشة اسلامی و با مارک اسلامی، اعم از آن که روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند

از نظر استاد مطهری »این صحیح نیست که یک فرد غیر وارد که اگر یک کتاب فقه و یا فلسفه را به دستش بدهند نمی داند از راست بگیرد یا از چپ، پیشنهاد رد یا طرد بدهد و دربارة اسلام و به نام آن بنویسد و تبلیغ کند

 

ایشان همین برداشت است که »نهضت اصلاحات« را ضروری می داند ولی اصرار دارد که: »این فرهنگ غنی و عظیم اسلامی است که می تواند و باید پشتوانه نهضت واقع شود و هم علمای اسلامی متخصص در این فرهنگ عظیم و آگاه به زمان هستند که می توانند و هم باید نهضت را رهبری کنند

 

ایشان دربارة سرنوشت بزرگترین جنبش اصلاحی در قرن اخیر، یعنی حرکت امام خمینی(ره)، نیز معتقد است که: »انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش برود، می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست اصطلاح روشنفکران بیفتد، یک قرن که هیچ، یک نسل که بگذرد، اسلام به کلی مسخ می شود زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی، در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند.«[16]

 

البته بر این نکته نیز پای می فشارد که خود این نهاد هم »آفت زده« است و باید آن را »اصلاح« و پاسخگوی نیاز زمانه کرد. از نظر او »روحانیون بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام به این است که زعمای دین ابتکار اصلاحات عمیقی که امروز ضروری تشخیص داده می شود را در دست بگیرند امروز این ملت تشنة اصلاحات نابسامانی هاست و فردا تشنه تر خواهد شد از طرفی مدعیان اصلاح طلبی که بسیاری از آنها علاقه ای به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساسات نو و بلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجتها و خواسته ها و احساسات بلند این ملت پاسخ مثبت ندهند به سوی آن قبله های نو ظهور متوجه خواهند شد. فکر کنید آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کند، موجودیت اسلام و روحانیت به خطر نخواهد افتاد؟!.«[17

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری