/90

 

 

کلیات علوم اسلامی، ج 2، (کلام و عرفان و حکمت عملی)، ص: 164

آنچه در اینجا میتوانیم به عنوان معیار برای حکمت نظری و حکمت عملی ذکر کنیم این است که حکمت نظری عبارت است از علم به احوال اشیاء آنچنان که اشیاء هستند یا خواهند بود. ولی حکمت عملی عبارت است از علم به اینکه افعالبشر «1» (افعال اختیاری او) چگونه و به چه منوال خوب است و باید باشد، و چگونه و به چه منوال بد است و نباید باشد «2». مثلًا اینکه جهان از مبدئی علیم صادر شده است یا اینکه همه مرکبات طبیعی به چند عنصر محدود منتهی میشوند و یا اینکه قاعده در ضرب یا تقسیم اعشاری چنین یا چنان است، جزء حکمت نظری است. اما اینکه:

مرد باید که در کشاکش دهر

 

سنگ زیرین آسیا باشد

 

 

 

جزء حکمت عملی است.

در یک کلام: حکمت نظری از «هست» ها و «است» ها سخن میگوید و حکمت عملی از «باید» ها و «شاید و نشاید» ها. مسائل حکمت نظری از نوع جملههای خبریه است و مسائل حکمت عملی از نوع جملههای انشائیه.

حکمت عملی عبارت است از علم به تکالیف و وظایف انسان؛ یعنی چنین فرض شده که انسان یک سلسله تکالیف و وظایف دارد نه از ناحیه قانون، اعم از قانون الهی یا بشری- که آن داستان دیگری است- بلکه از ناحیه خرد محض آدمی.

______________________________
(1). البته بحث دیگری درباره نظام احسن هست که آیا آنچه هست و جریان مییابد آنچنان است که باید، و افضل و علی احسن و اکمل ما یمکن است یا نه؟ ولی آن بحث، خود، حکمت نظری است نه عملی.

(2). در مقاله ششم اصول فلسفه، بحث از خود «باید» ها شده است ولی بحث از چگونه باید و افضل و اکمل افعال در آن مقاله- که شأن عقل عملی و حکمت است- نشده است.

 


 

 

 

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری