/90

 

 

کلیات علوم اسلامی، ج 2، (کلام و عرفان و حکمت عملی)، ص: 166

اکنون لازم است درباره قسمت اخیر توضیحی بدهم. هرکار اختیاری که انسان انجام میدهد، یک سلسله مقدمات دارد: اولًا باید تصوری از آن داشته باشد. ثانیاً باید میل او به آن کار و یا ترس او از نکردن آن کار در او پیدا شود. ثالثاً باید نوعی حکم و قضاوت و تصدیق در مورد مفید بودن یا فایده بودن آن داشته باشد. رابعاً باید نوعی حکم انشائی درباره آن داشته باشد که «باید» آن کار را بکنم یا «نباید» آن را انجام دهم. خامساً اراده و تصمیم و یک جهت و یکدل شدن ضرورت دارد.

در این مقدمات بحثی نیست. تنها در مورد حکم تصدیقی (تصدیق به مفید بودن و یا فایده بودن) و حکم انشائی (باید و نباید) جای سخن هست که آیا واقعاً در مورد هر عمل اختیاری دو نوع حکم در ذهن صورت میگیرد: یکی از نوع تصدیق و قضاوت به مفید بودن و یکی از نوع «باید و نباید»، یا یک حکم بیشتر نیست؟ و اگر یک حکم در کار است، کدامیک از آندوست؟.

حق این است که هر دو حکم صورت میگیرد. قدر مسلّم این است که حکم انشائی در کار هست. هرکسی هرکاری انجام میدهد، با خود میاندیشد که «باید» انجام دهم. حداقل این است که حکم میکند: اولی این است که انجام دهم. این «باید» ها و «نباید» ها به اعتبار مقصد و هدفی است که انسان از فعل اختیاری خود دارد؛ یعنی هر فعل اختیاری برای وصول به یک هدف و منظور و مقصد انجام مییابد. معنی «باید» و «نباید» ها این است که برای رسیدن به فلان مقصد، فلانعمل ضروری است پس آن عمل باید انجام گیرد؛ یعنی اگر مقصد و هدفی در کار نباشد «باید» هم در کار نیست.

در حقیقت همانطور که آنجا که انسانی میخواهد انسان دیگر را به کاری وادارد یا از کاری بازدارد به او امر یا نهی میکند، به توسط امر (باید) و


 

 

 

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری