/90

 

 

کلیات علوم اسلامی، ج 2، (کلام و عرفان و حکمت عملی)، ص: 79

از نظر عارف واقعاً و بدون هیچ شائبه مَجاز، برای انسان «صراط» وجود دارد

وآن صراط را باید بپیماید و مرحله به مرحله و منزل به منزل طی نماید و رسیدن به منزل بعدی بدون گذر کردن از منزل قبلی ناممکن است.

لهذا از نظر عارف، روح بشر مانند یک گیاه و یا یک کودک است و کمالش در نموّ و رشدی است که طبق نظام مخصوص باید صورت گیرد. ولی در اخلاق صرفاً سخن از یک سلسله فضایل است از قبیل راستی، درستی، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ایثار و غیره که روح باید به آنها مزین و متجلّی گردد. از نظر اخلاق، روح انسان مانند خانهای است که باید با یک سلسله زیورها و زینتها و نقاشیها مزین گردد بدون اینکه ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد، مثلًا از سقف شروع شود یا از دیوارها و از کدام دیوار؟ از بالای دیوار یا از پایین؟.

در عرفان برعکس، عناصر اخلاقی مطرح میشود اما به اصطلاح به صورت دیالکتیکی یعنی متحرک و پویا.

ثالثاً عناصر روحی اخلاقی محدود است به معانی و مفاهیمی که غالباً آنها را میشناسند، اما عناصر روحی عرفانی بسی وسیعتر و گستردهتر است. در سیر و سلوک عرفانی از یک سلسله احوال و واردات قلبی سخن میرود که منحصراً به یک سالک راه در خلال مجاهدات و طی طریقها دست میدهد و مردم دیگر از این احوال و واردات بیخبرند.

بخش دیگر عرفان مربوط است به تفسیر هستی، یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان. عرفان در این بخش مانند فلسفه است و میخواهد هستی را تفسیر نماید، برخلاف بخش اول که مانند اخلاق است و میخواهد انسان را تغییر دهد. همچنان که در بخش اول با اخلاق تفاوتهایی داشت، در این بخش با فلسفه تفاوتهایی دارد.

در درس بعد این مطلب را توضیح خواهیم داد.


 

 

 

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری