• فلسفه تاریخ (4)
/90

فلسفۀ تاریخ، ج 4، ص:17

درختهای یک باغ همه در کنار هم زندگی میکنند. هزار تا درخت از یک خاک تغذیه میکنند، از یک آب مشروب میشوند، از یک هوا استنشاق میکنند و یک نور میگیرند. آن وقتی که مشروب میشوند همه با یکدیگر مشروب میشوند، روزی که آفتاب است همهشان آفتاب میبینند، روزی هم که باران است همهشان باران میبینند، «یک» باغبان هم اینها را پرورش میدهد. با آفاتشان که مبارزه میشود یک باغبان میآید همه را تحت بررسی قرار میدهد و همه را سم میزند. اما این درختها یک جامعه را تشکیل نمیدهند، بلکه این درخت برای خودش زندگی میکند، آن هم برای خودش. کاملًا از یکدیگر استقلال دارند.

اصلًا معنای اینکه افرادْ حقیقی باشند نه جامعه، این است که افراد استقلال کامل دارند و جامعه وجود حقیقی ندارد. اگر کل، وجود حقیقی داشته باشد لازمهاش این است که اجزاء، دیگر استقلال نداشته باشند. اگر اجزاء استقلال کامل دارند کل دیگر وجود حقیقی نمیتواند داشته باشد. مثل مرکبهای طبیعی. دو گازی را که از اینها آب به وجود میآید در نظر بگیرید. تا وقتی که اینها استقلال دارند آبی وجود ندارد. همین قدر که ترکیب شدند و آب وجود پیدا کرد دیگر آنها استقلال ندارند.

ممکن است کسی بگوید جامعه یک چنین چیزی است. اصلًا افراد استقلال دارند و وجود حقیقی دارند و جامعه وجود ندارد. بنابراین جامعه حیات ندارد چون وجود ندارد. جامعه اجل و مدت ندارد چون وجود ندارد. جامعه اراده ندارد چون وجود ندارد. جامعه وجدان ندارد چون وجود ندارد. جامعه هدف ندارد چون وجود ندارد. یعنی اراده مال افراد است، وجدان مال افراد است، علم و خواست مال افراد است، هدف مال افراد است. این یک نظریه. اینجا ما میگوییم ترکیب، ترکیب اعتباری است، یعنی وجود جامعه یک وجود اعتباری و انتزاعی است.

نظریه دوم: ترکیب ماشینی

ممکن است یک درجه بالاتر برویم بگوییم جامعه به آن نحو انتزاعی محض نیست بلکه ترکیبش ترکیب ماشینی است. ترکیب ماشینی این است که اجزاء هویت و استقلال خودشان را از دست نمیدهند (مثل ترکیب اعتباری) اما با هم پیوند دارند. جامعه هم وجود حقیقی ندارد ولی یک پیوندی میان اجزاء هست که این پیوند به اینها وضع مشترک و یک نوع سرنوشت مشترک داده است. درختهای باغ هیچ پیوندی ندارند. اگر شما یک


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری