• فلسفه تاریخ (1)
/90

فلسفۀ تاریخ، ج 1، ص:18

چون معاصر با پادشاهان قاجار بوده تاریخ را طوری نوشته که مطابق میل آنها بوده است. فتحعلی شاه از آن طرف، شهرهای ایران را از دست میداد، او میگوید: «در ذکر جهانگشایی خاقان فتحعلی شاه». کدام جهانگشایی؟! درباره امیرکبیر که ناصرالدین شاه او را میکشد، میگوید به فلان بیماری مبتلا شد، شکمش آماس کرد و مرد؛ نمینویسد که امیرکبیر را کشتند.

البته مسئله دیگری هست و آن این است که آیا حقیقت تاریخی برای همیشه قابل کتمان است؟و یا اینکه نه، حقیقت بالاخره خود را ظاهر میکند ولو بهطور موقت رویش را بپوشانند؛ بعد از مدتها هر جور باشد خودش خودش را آشکار و ظاهر میکند، به یک شکلی بیرون میآید- که برای این قضیه، نمونه خیلی زیاد است- و این خود یک اصلی است.

پس درباره مسئله ارزش تاریخ نگاری، گفتیم بسیاری از مورخین که اصلًا دروغ نویساند و نمیشود به آنها اعتماد کرد که عالماً عامداً حقیقت را کتمان نکرده باشند. تازه تاریخ نویسهای راستگو که حاضر نبودهاند یک کلمه دروغ بنویسند باز هم به علت اینکه تاریخ را برای یک منظور خاص مینوشتند، انتخاب میکردند؛ یعنی حوادثی که در خارج واقع شده به منزله ماده بوده برای اینکه او به این ماده، صورت و شکل بدهد، هیچ دروغ هم نگفته است. مثلًا اگر شما به آقای بروجردی ارادت داشته باشید، در زندگی آقای بروجردی اینقدر نقاط نورانی و خوب هست که شما میتوانید یک کتاب پر بکنید، بعد آقای بروجردی میشود یک مرد قدّیسی که سراسر زندگیش همه خیر است و برکت و فضیلت. و اگر شما با آقای بروجردی بد باشید، حتماً آقای بروجردی در زندگیش یک نقاط ضعفی هم دارد، میروید از راستها هم انتخاب میکنید، هیچ هم دروغ نمیگویید، در طول زندگی هشتاد ساله این مرد شما میتوانید یک عده داستان [از این نوع] پیدا بکنید، همه هم داستانهای راست باشد، بعد بگویید این آقای بروجردی است. در صورتی که آقای بروجردی نه این است نه آن، آقای بروجردی مجموع اینهاست؛ یعنی انسانی است که هم آن را داشته و هم این را. ولی وقتی شما میخواهید از آقای بروجردی یک چهره خوب ترسیم کنید آنها را انتخاب میکنید، دروغ هم نگفتهاید، و وقتی میخواهید از آقای بروجردی یک چهره بدی رسم کنید، اینها را


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری