• فلسفه تاریخ (1)
/90

فلسفۀ تاریخ، ج 1، ص:17

درست شد «1». دیگر نمیشود از قتل آن ولیعهد یک ضابطه کلی درست کرد. پس مسئله تصادف غیر از مسئله علت نداشتن است.

ارزش تاریخ

مسئله دیگر مسئله ارزش تاریخ است. این هم باید به دو مسئله تجزیه شود: یکی مسئله ارزش فی نفسه تاریخ- تاریخ به همان معنای سرگذشت جامعه بشر، و ارزش تاریخ یعنی ارزش شناخت سرگذشت جامعه بشر- مثل اینکه میگویید «ارزش روان شناسی». یک وقت انسان میخواهد بگوید آیا تاریخ (یعنی شناخت واقعی جریان گذشته) ارزش دارد یا ارزش ندارد؟ این یک مسئله است؛ مسئله دیگر مسئله ارزش تاریخِ ثبت شده است، یعنی تاریخ نگاریها. این یک مسئله

دیگری است که جداگانه باید طرح کرد؛ یعنی چقدر میشود به تاریخهای مکتوب و به آثار تاریخی اعتماد کرد؟ اینجاست که نظریههای افراطی و تفریطی وجود دارد. بعضی صرفاً ملّا لغتی هستند و همین قدر که کتابی و یک نسخه خطی را پیدا کنند که مثلًا در هفتصد سال پیش نوشته شده یا در فلان جا چاپ شده، این دیگر برایشان وحی مُنزَل است.

یک عده اساساً بکلی تاریخ را بیارزش میدانند از باب اینکه میگویند: انسان هیچ وقت نمیتواند خودش را از تعصبات و جانبداریها و عقدهها و کینهها تخلیه کند. همه تاریخها را انسانهایی نوشتهاند که میخواستهاند منظور خاص خودشان را در لباس تاریخ بنویسند. بعضی از آنها اساساً جعل میکردند و دروغ میگفتند. اینها افرادی بودند که در دربار سلاطین و پادشاهان بودند؛ همیشه به گونهای وقایع را مینوشتند که مطابق میل دل آنها باشد؛ و حتی مورخینی که انسان از آنها انتظار ندارد، اینجور چیزها از آنان دیده میشود. مثلًا صاحب ناسخ التواریخ تا حدی که سراغ داریم مرد متدینی بوده، اما تاریخش زیاد اعتبار ندارد چون یکتنه بوده و کار دیگر هم داشته و این همه تاریخ نویسی کار یک نفر نیست که بخواهد تاریخ دنیا را بنویسد. ولی باز هم شاید معتبرترین تاریخی که او از نظر خودش نوشته تاریخهای دور است. تاریخ زمان خودش را هم نوشته (تاریخ قاجاریه) اما هیچ اعتبار ندارد.

______________________________

(1)ممکن است اشخاص دیگر که منکرند بگویند خیر، آن ظاهر قضیه و بهانه بود، علت چیز دیگری بود.

 


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری