• فلسفه اخلاق
/90

فلسفۀ اخلاق، صفحه: 16

اخلاقی یا صفت اخلاقی و یا اندیشه اخلاقی احتیاجی به تعریف ندارد؛ اخلاق لغتی است شایع در زبان همه مردم و بلکه همه مردم دنیا؛ به هر زبانی لغتی معادل این لغت هست؛ پس همه اخلاق را و قهراً ضد اخلاق را میشناسند، احتیاجی به تعریف ندارد. ولی اتفاقاً اخلاق مانند بسیاری از چیزهای دیگر شبیه خودش، از آن چیزهایی است که در عین اینکه در زبان همه مردم دایر است و همه مردم خیال میکنند که آن را میشناسند و میتوانند تعریف بکنند، از مشکلترین لغات است برای تعریف کردن.

هیچ باور میکنید که این همه علما و فیلسوفان و دانشمندانی که در دنیا پیدا شدهاند و این همه کشفیات علمی و موشکافیهای فلسفی که در مسائل شده است و در بسیاری از آنها توافق نظر پیدا شده، یعنی مسئله و مشکل حل شده- در ریاضیات، در فیزیک، در طبیعی، در فلسفه، در منطق صدها مسئله میتوان پیدا کرد که مسائلِ حل شده است- ولی همین لغت معمولی هنوز حل نشده، به این معنا که توافق نظر درباره آن وجود ندارد. اگر مثلًا ما از افلاطون و سقراط بپرسیم که فعل اخلاقی چیست، یک جور برایمان تعریف میکنند، و اگر از ارسطو که شاگرد افلاطون است بپرسیم جور دیگر تعریف میکند و تعریف افلاطون را صحیح نمیداند. اگر از اپیکور بپرسیم جور دیگر تعریف میکند، از رواقیون بپرسیم جور دیگر تعریف میکنند، از کلبیون بپرسیم جور دیگر تعریف میکنند، از سوفسطائیان بپرسیم به نحو دیگری تعریف میکنند. اگر سفری به هند برویم و کتابهای هندوها و اخلاق هندی را مطالعه بکنیم میبینیم جور دیگر تعریف میکنند. بودا به گونهای تعریف کرده، کنفوسیوس به گونه دیگر تعریف کرده است. عرفای خودمان جوری تعریف میکنند. در دنیای جدید، هر فیلسوفی یک نوع سیستم اخلاقی پیشنهاد میکند و اخلاق در مکتب او با اخلاق در مکتبهای دیگر متفاوت است. مثلًا اخلاق نیچهای اساساً ضد اکثر اخلاقهای دیگر دنیاست. اخلاق ماکیاولی یک اخلاق مخصوص در دنیاست، اخلاق مارکسیستی یک نوع اخلاق مخصوص در دنیاست.

چرا اینطور است؟

منشأ تفاوت بینشها در اخلاق


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری