• علل گرایش به مادیگری
/90

علل گرایش به مادّیگری، ص: 9

اندیشهای به اندازه این اندیشه «دغدغه آور» باشد. هر فردی که اندکی با تفکر و اندیشه سر و کار داشته است، لااقل دورهای از عمر خویش را با این «دغدغه» گذرانده است.

تا آنجا که من از تحوّلات روحی خودم به یاد دارم از سنّ سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسشها- البتّه متناسب با سطح فکری آن دوره- یکی پس از دیگری بر اندیشهام هجوم میآورد. در سالهای اوّل مهاجرت به قم که هنوز از مقدّمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشهها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایی» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمیکردم و حجره فوقانی عالی را به نیم حجرهای دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشههای خودم بسر برم. در آن وقت نمیخواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگری بیندیشم، و در

واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل گردد، بیهوده و اتلاف وقت میشمردم. مقدّمات عربی و یا فقهی و اصولی و منطقی را از آن جهت میآموختم که تدریجاً آماده بررسی اندیشه فیلسوفان بزرگ در این مسأله بشوم.

به یاد دارم که از همان آغاز طلبگی که در مشهد مقدّمات عربی میخواندم، فیلسوفان و عارفان و متکلّمان- هر چند با اندیشههایشان آشنا نبودم- از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان در نظرم عظیمتر و فخیمتر مینمودند تنها به این دلیل که آنها را قهرمانان صحنه این اندیشهها میدانستم. دقیقاً به یاد دارم که در آن سنین که میان 13 تا 15 سالگی بودم، در میان آن همه علما و فضلا و مدرّسین حوزه علمیه مشهد، فردی که بیش از همه در نظرم بزرگ جلوه مینمود و دوست میداشتم به چهرهاش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حرکاتش را زیر نظر بگیرم و آرزو میکردم که روزی به پای درسش


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری