• گفتارهایی در اخلاق اسلامی
/90

              گفتارهایی در اخلاق اسلامی، ص: 12

بود، مثل بچهای که همیشه اتکائش به پدرش است، او هرگز یک انسان حسابی نخواهد شد. یک انسان ثروتمندی که همه اتکائش به ثروتش است یک موجود مهملی خواهد بود. یک کسی که اتکائش به پارتی است خودش یک موجود مهملی است. همیشه باید کاری کرد که بشر امیدش از غیر خودش سلب شود؛ وقتی امیدش از غیر خودش سلب شد آن وقت است که نیروهای درونیاش به کار میافتد و یک شخصیتی پیدا میکند. حالا آن غیر هر چه میخواهد باشد، پول باشد یا پارتی یا پدر و یا خدا. وقتی به بشری گفتند تو کارَت را به خدا واگذار کن خدا خودش درست میکند، این بشر، دیگر فکر و عمل و نیرو و ارادهاش یک ذره به سوی آن کار تحریک نمیشود. ماده «وکالت» هم خود به خود همین معنا را میرساند. این یک نوع تفسیر.

 

تفسیر دوم

ولی این کلمه را به گونه دیگری هم میشود تفسیر کرد و آن این است که معنای توکل این نیست که انسان خدا را در انجام وظیفه نایب بگیرد؛ یعنی میخواهد برود دنبال کسب و کار، بگوید من نمیکنم خدا به جای من بکند، میخواهد برود دنبال تحصیل علم، بگوید من نمیکنم خدا به جای من بکند. من میخواهم بروم مبارزه و جهاد کنم، بگویم من نمیکنم توکل به خدا میکنم که خدا به جای من این کار را انجام بدهد؛ بلکه وظیفه سر جای خودش هست. انسان در زندگی همیشه بر سر دو راهیها قرار میگیرد به طوری که یا باید آن وظیفه اخلاقی خودش را که وجدانش، عقلش، دین و مذهبش حکم میکند انجام بدهد ـ و قهرا فکر میکند منافعش از دست میرود یا کم و کسر میشود ـ و یا آن راه دیگر را پیش برود که در آن راه منافعش بهتر تأمین میشود. در اینجاهاست که همیشه دل انسان مضطرب و متزلزل میشود.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری