• درسهای اسفار(3)
/90

درسهای اسفار، ج 3، ص: 16

ماده، مرکب از بین نمیرود این است که ماده به نحو خصوص در مرکب اعتبار نمیشود بلکه به نحو عموم اعتبار میشود.

توضیح اینکه در جسمی که مرکب از ماده و صورت است محال است که ماده به کلی معدوم شود و مع ذلک مرکب باقی باشد، زیرا در این صورت ماده جزء جسم نیست بلکه مثل «ضم الحجر فی جنب الانسان» است. اگر چیزی را جزء بدانیم و در عین حال با رفتن آن، ثلمهای در کل پیدا نشود، معلوم میشود که آن را اعتباراً جزء دانستهایم. ولی یک وقت هست که یک جزء به نحو خصوص جزء نیست بلکه به نحو عموم جزء است، مثل اینکه میگوییم جسم مرکب است از این صورت و مادةٌ مّا؛ میخواهد خصوص این ماده باشد یا خصوص آن ماده دیگر.

به عبارت دیگر بحث ما درباره این است که کل به چه چیزی منعدم میشود؟ و به تعبیر دیگر درباره تشخص کل است که آیا هویت این کل و اینکه این فرد این فرد است به این است که صورت همان صورت باشد و ماده همان ماده، یا به این است که صورت عیناً همان صورت باشد ولی مادةٌ مّایی در کار باشد؟ پاسخ این است که ماده دخیل در تشخص است، یعنی اگر نباشد آن شخص آن شخص نیست ولی نه به نحو خصوص بلکه به نحو عموم که همان مادةٌ مّا است.

در جنس و فصل هم مطلب به همین صورت است. برای اینکه ماهیت همان ماهیت باشد ضرورت دارد که فصل همان فصل باشد ولی ضرورت ندارد که جنس همان فرد از جنس باشد؛ اگر جنس دیگری به جای جنس اول بیاید بلامانع است.

این خلاصه مطلبی است که در اینجا بیان میکنند.

پس عجالتاً تا اینجا مطلب از این قرار شد که ماده که در جسم اخذ شده است در تشخص جسم و در واقعیت جسم به نحو ابهام و عموم معتبر است و جنس که در ماهیت فصل معتبر است به نحو عموم و به نحو ابهام معتبر استدو نوع ترکیب کل از اجزاء

ممکن است این سؤال مطرح شود که چه خصوصیتی در اینجا هست که این مرکب یک جزئش به نحو مبهم اخذ میشود و جزء دیگر آن به نحو متعین. آیا این ابهام در ابهام کل مؤثر نیست؟.

راز مطلب این است که این دو جزء در عرض یکدیگر نیستند بلکه در طول


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری