• درسهای اسفار(2)
/90

درسهای اسفار، ج 2، ص: 12

الحرکه». پس مقصود فلاسفه از موضوع، قابل و به تعبیر دیگر «ما به الحرکه» است.

عنوان فصل دوازدهم «فی اثبات المحرک الاول» بود و در آنجا گفتیم که اساس آن فصل بر این است که حرکت نیاز دارد به فاعل و قابل هر دو، گرچه مرحوم آخوند در آنجا درباره این مطلب خیلی بحث نکرده بود. در آن فصل که فصل مفید و مهمی هم بود گفته شد که فاعل حرکت نمیتواند همان قابل حرکت باشد. ما مطالب آن فصل را در اینجا تکرار نمیکنیم ولی اجمالًا برای اینکه معنای «موضوع» روشنتر شود همین قدر عرض میکنیم که حرکت امری است «بین القوة و الفعلیة» [و در عین حال] فعلیت خاصی است: «کمال اول لما بالقوة من حیث إنه بالقوة». حرکت نیازمند به چیزی است که آن را قبول کند که به آن «متحرک» میگویند. پس وقتی میگوییم حرکت نیازمند به موضوع است یعنی نیازمند به چیزی است که حرکت را بپذیرد، که همان «متحرک» یا «قابل» است و اگر درباره حرکت میگوییم فاعل باید غیر از قابل باشد یعنی محرک باید غیر از متحرک باشد.

چه چیزی میتواند موضوع حرکت باشد؟

حال بحث در این است که آن چیزی که موضوع حرکت است و حرکت را قبول میکند چه میتواند باشد؟ فلاسفه معتقدند که آن چیزی که حرکت را قبول میکند نه میتواند قوه محض و فاقد هر نوع فعلیتی باشد و نه میتواند فعلیت محض و فاقد هر نوع قوّهای باشد بلکه باید امری باشد که مرکب باشد از حیثیت بالفعل و حیثیت بالقوه. یگانه موجودی که مرکب است از دو حیثیت بالفعل و حیثیت بالقوه «جسم» است. اگر ما به فرض محال موجود دیگری غیر از جسم میداشتیم که مرکب از دو حیثیت فعلیت و قوه بود آن امر دیگر هم میتوانست موضوع حرکت واقع شود.

پس برهانی که اقامه میکنند بر اینکه موضوع حرکت باید جسم باشد از این راه است. بنابراین مجردات، یعنی ذات واجب تعالی و عقول مجرده متحرک نیستند چون «بالفعل من کل جهة» هستند. هیولای اولی هم نمیتواند موضوع مستقلِ حرکت باشد چون «بالقوة من کل جهة» است. همچنین صورت جسمیه یا صورت نوعیه مجزای از هیولی و ماده، متحرک نیستند. پس چه چیزی متحرک است؟ آن چیزی که مرکب است از ماده و صورت، از «مابالقوه» و «مابالفعل»، که نامش جسماست.

پس جسم و جوهر جسمانی میتواند متحرک باشد به این معنا که میتواند موضوع حرکت باشد. پس اجسام عالم میتوانند موضوع حرکت واقع شوند یعنی میتوانند در


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری