• نقدی بر مارکسیسم
/90

نقدی بر مارکسیسم، ص: 250

آقای طباطبائی این حرف را نزدند با اینکه حرفی است که با همه اصول و از جمله اصول ایشان در باب اخلاق جور درمیآید. وقتی ما میگوییم «طبیعت انسان» مقصود واقعیت انسان است نه فقط طبیعت مادی. انسان دارای یک واقعیت وجودی است که دستگاه احساسی او در خدمت این واقعیت وجودی است. واقعیت وجودی انسان در یک قسمت و در یک درجه واقعیت حیوانی اوست و در یک درجه دیگر که بالاتر است و واقعیت انسان بیشتر وابسته به آن است و بخش اصیلتر وجود انسان است، واقعیت ملکوتی انسان است. پس وقتی گفته میشود طبیعت انسان به سوی کمال میشتابد، مقصود [تنها] طبیعت حیوانی [نیست، بلکه] واقعیت انسان است.

انسان این «من» علوی را کاملًا در خودش احساس میکند و بلکه این «من» را اصیلتر هم احساس میکند. در وقتی که میان مقتضیات حیوانی و آنچه انسان با عقل و اراده خودش برخلاف مقتضیات حیوانیاش تشخیص داده است مبارزه در میگیرد و انسان تصمیم میگیرد مقتضای عقل را بر جنبههای حیوانی غلبه بدهد، دو حالت پیدا میکند، گاهی موفق میشود و گاهی موفق نمیشود. مثلًا در مورد غذا خوردن و کیفیت و مقدار آن، عقل مقتضایی دارد و میل و شهوت مقتضای دیگر؛ انسان وقتی مغلوب شهوت قرار میگیرد حالتش حالت یک انسان شکست خورده است و وقتی که بر میل و شهوت غالب میشود، در خودش احساس فتح و پیروزی میکند، و حال آنکه در واقع کسی بر او پیروز نشده و یا بر کسی پیروز نشده، یک جنبه وجودش بر جنبه دیگر غالب شده و به حسب ظاهر مطلب باید در هر دو حالت، هم احساس شکست بکند و هم احساس پیروزی، چون هر دوی آنها در مملکت وجودش واقع شده است. ولی عملًا میبینیم اینجور نیست، در موقع غلبه عقل احساس پیروزی میکند و هنگام غلبه شهوت احساس شکست. این برای آن است که «من» واقعیاش همان من عقلانی و ارادی است و جنبه حیوانی که جنبه سفلی اوست در واقع یک مقدّمهای است برای «خود» واقعی او، جنبه سفلی یک خودی است که در عین حال جز خود است. اگر به چنین دوگانگی در وجود انسان قائل بشویم، توجیه اصول اخلاقی چنین میشود:

انسان به حسب «من» ملکوتی خودش کمالاتی دارد، کمالاتی واقعی نه قراردادی، چون انسان تنها بدن نیست، نفس هم هست. کاری که متناسب با کمال معنوی و روحی انسان باشد، میشود کار علوی و کار ارزشمند، و کاری که با جنبه


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری