• مقالات فلسفی
/90

مقالات فلسفی، ص: 16

مقدار زیادی کاسته شد و پایه این مطلب روی نظریه معروف ارسطویی «ماده و صورت» و «کون و فساد» گذاشته شد.

این نظریه هر چند نسبت به نظریه قبل مزایایی داشت و مخصوصاً از این جهت که تنها به جنبه «ثنویت» و دوگانگی روح و بدن نپرداخته و یک نوع وحدت و ارتباط واقعی و جوهری میان روح و بدن قائل است بسیار قابل توجه است ولی در عین حال خالی از ابهامها و اشکالهای مهمی هم نبود. آن اشکالها مربوط است به کیفیت تصویر علاقه طبیعی ماده و صورت و به مسئله کون و فساد که در جاهای دیگر مناسب است گفته شود. لهذا لازم بود گامهای دیگری در جهان علم و فلسفه برداشته شود تا پرده از روی این معما برداشته شود و یا لااقل تصور مطلب را به صورت معقول و مقبولی درآورد. اکنون ببینیم از کجا این گامها شروع شد.

مقدمات تحول فکری و علمی در اروپا فراهم شد و به تمام معنا «انقلاب» رخ داد. انقلاب، تر و خشک نمیشناسد؛ مبانی و پایهها و اساسهای گذشته همه یکجا فرو ریخت، انقلابیون برای همه چیز طرحی از نو ریختند، در مسئله «روح و بدن» هم نظر جدیدی به وجود آمد. دکارت فیلسوف معروف فرانسوی طرح خاصی در باب «ثنویت» و دوگانگی روح و بدن ابراز داشت که بعدها افکار متوجه رد و قبول و اصلاح همان طرح شد.

دکارت در سیر فکری خود به آنجا رسید که خود را از اعتراف به سه حقیقت ناگزیر دید: خدا، نفس، جسم. وی از این راه که نفس، فکر و شعور دارد و بعد ندارد و جسم بعد دارد و فکر و شعور ندارد، معتقد شد که نفس و بدن دو چیزند.

اعتراضی که بحق بر نظریه دکارت وارد شد، و اولین بار هم خود اروپاییان این اعتراض را وارد کردهاند، این است که او تنها به بیان جنبه «ثنویت» و وجوه اختلاف و تباین روح و بدن پرداخته و درباره علاقه و ارتباطی که بین روح و بدن است هیچ گونه توضیحی نداده که چگونه رابطهای است و چطور شده که این دو جوهر که به قول خود دکارت در منتهای تباین و جدایی هستند با یکدیگر توأم شدهاند؛ مسئله مهم در باب روح و بدن بیان نوع علاقه و اتحاد و ارتباطی است که بین بدن از یک طرف و روح یا


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری