• توحید
/90

توحید، ص305

نقل یک رؤیا در مورد شیخ انصاری

نقل میکنند که در زمان شیخ انصاری، شخصی در خواب شیطان را دید که تعداد زیادی افسار همراه خودش دارد ولی این افسارها مختلف است؛ بعضی از افسارها خیلی شل است، طناب بسیار ضعیفی را به صورت افسار درآورده است، بعضی از آنها چرمی است و بعضی به صورت زنجیر، زنجیرهای مختلفی که بعضی از آنها خیلی کلفت است. در میان اینها یک زنجیر خیلی کلفت و قوی

بود که خیلیجالب بود. از شیطان پرسید: اینها چیست؟ گفت: اینها افسارهایی است که به سر بنیآدم میزنم و آنها را به طرف گناه میکشانم. گفت: آن زنجیر کلفت برای کیست؟ گفت: این برای یک آدم خیلی گردن کلفتی است. گفت: چه کسی؟ گفت: شیخ انصاری؛ اتفاقا دیشب زدم به سرش و چند قدم آوردم، ولی زد و آن را پاره کرد. بعد آن شخص گفت: حالا افسار ماها کجاست؟

شیطان گفت: شما که افسار نمیخواهید، شما دنبال من هستید! این افسار مال آنهایی است که دنبال من نمیآیند.

آن شخص صبح آمد خواب را برای شیخ انصاری نقل کرد. مثل اینکه شبی بوده که شیخ خیلی اضطرار پیدا میکند و از پولی که بابت سهم امام بوده و فردا بایستی تقسیم میکرده است، به عنوان قرض چیزی بر میدارد. میآید تا دمِ در، ولی پشیمان میشود و برمیگردد میگذارد سر جایش. شیطان که گفته بود زنجیر را زدم به سرش و او را چند قدم آوردم ولی پاره کرد و رفت، قضیه این بوده است «1».

______________________________
(1). شیخ در منتها درجه زهد زندگی میکرده و واقعا این مرد از عجایب روزگار بوده است. اولا در همان رشته خودش که فقه و اصول است، محقق فوقالعادهای است؛ یعنی نظیر بوعلی سینا که در عصر و زمان خودش در طب و فلسفه نسبت به دیگران برتری داشته است، او هم نسبت به عصر خودش همین طور است. در منتهای پاکی و زهد و تقوا هم زندگی کرده، که وقتی مُرد تمام هستی و زندگی و دارایی او را که سنجیدند، هفده تومان بیشتر نشد. زندگی او تاریخچههای عجیبی دارد و بسیار مرد عاقل فهمیده باهوشی بوده است. شیخ هرگز در وجوهات تصرف نمیکرده است. دخترش که به مکتب میرفت (پسر نداشت، دوتا دختر داشت و این «سبط» ها از اولاد او هستند) خیلی گریه کرد و گفت: در مکتب بچههای دیگران وضع بهتری دارند و من غذا و لباسهایم خوب نیست. شیخ خیلی متأثر شد. زنش گفت: آخر این همه سختی دادن که درست نیست، چرا اینقدر به ما سختی میدهی؟! شیخ گریه کرد و گفت: من دلم میسوزد و نمیخواهم این طور باشد، ولی میدانی این وجوهات چیست؟ (زنش داشت عمامه شیخ را میشست) مَثَل این وجوهات برای ما که میخوریم، مَثَل آبهای این تشت است؛ یک آدم اگر خیلی تشنه باشد و از تشنگی بخواهد بمیرد، اگر بخواهد برای رفع

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری