• سیری در سیره نبوی
/90

سیری در سیرۀ نبوی، ص98

قدری پیغمبر اکرم از این جلال و حشمتها تنفر داشت که سراسر زندگی او پر از این قضیه است. اگر یک جا میخواست راه بیفتد، چنانچه عدهای میخواستند پشت سرش حرکت کنند اجازه نمیداد. اگر سواره بود و یک پیاده میخواست با او بیاید میگفت برادر! یکی از این کارها را باید انتخاب کنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت میآیم، یا من میروم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند میفرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار میشویم؛ من سواره باشم تو پیاده، اینجور در نمیآید. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت کند و یک نفر پیاده. در مجلس که مینشست میگفت [به شکل] حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد؛ اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما میشوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمیخواهم. پیغمبر تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد، مخصوصاً از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم میدانست. و لهذا ما میبینیم علی علیه السلام هم در زمان خلافت خودش، در نهایت درجه این اصل را رعایت میکند. یک رهبر- مخصوصاً اگر جنبه معنوی و روحانی هم داشته باشد- هرگز اسلام به او اجازه نمیدهد که برای خودش جلال و جبروت قائل بشود؛ اصلًا جلال و جبروتش در همان معنویتش است، در همان قناعتش است، در روحش است نه در جسمش و نه در تشکیلات ظاهریاش. امیرالمؤمنین در زمان خلافت وقتی که آمدند به مدائن- که نزدیک بغداد است و قصر قدیم انوشیروان یعنی قصر مدائن در آنجا بود- رفتند داخل این قصر و آن را تماشا میکردند. شخصی شروع کرد به خواندن یک شعر عربی در بیوفایی دنیا که رفتند و ... فرمود اینها چیست؟! آیه قرآن بخوان:

«کمْ تَرَکوا مِنْ جَنّاتٍ وَ عُیونٍ. وَ زُروعٍ وَ مَقامٍ کریمٍ. وَ نَعْمَةٍ کانوا


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری