• سیری در نهج البلاغه
/90

سیری در نهجالبلاغه، ص:12

به خود جرأت میدهم و میگویم او به حقیقت یک «عالم ربانی» بود، اما چنین جرأتی ندارم که بگویم من «مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاة» «1» بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان میگرفت:

عابد و زاهد و صوفی همه طفلان رهند

 

مرد اگر هست به جز «عالم ربانی» نیست

 

 

 

او، هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملًا میشناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار میرفت. قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد، او به خوبی تدریس میکرد و فضلا در حوزه درسش شرکت میکردند. اما هرگز نمیشد او را در بند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی که با علاقه مینشست نهج البلاغه بود. نهج البلاغه به او حال میداد و روی بال و پر خود مینشاند و در عوالمی که ما نمیتوانستیم درست درک کنیم سیر میداد.

او با نهج البلاغه میزیست، با نهج البلاغه تنفس میکرد. روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب میزد و قلبش با این کتاب میتپید. جملههای این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مینمود. غالباً جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. برای ما درگیری او با نهج البلاغه- که از ما و هرچه در اطرافش بود میبرید و غافل میشد-

______________________________
(1) «یا کمَیلُ! النّاسُ ثَلثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ». نهج البلاغه، حکمت 139.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری