/90

فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 31،ص 224

و ارباب کلیسا حق رای داشتند . در دموکراسی های سوسیالیستی فقط اعضای حزب کمونیست حاکم، صاحب رای بودند و تا چند دهه پیش در همه کشورهای غربی پرچمدار دموکراسی، زنان صاحب رای نبودند و متفکران غربی و منادیان دموکراسی و مردم سالاری، تلاش فراوان کردند تا «همه انسان های بالغ و عاقل » صاحب حق رای مساوی شمرده شوند (3) و امروز این مطلب جا افتاده و منظور از مردم «افراد بالغ و عاقل » می باشد .

«مردم سالاری لیبرال » و «مردم سالاری دینی »

 

در مردم سالاری و حکومت مردم، قانون و مجری ناشی از اراده، خواست و انتخاب اکثریت است; خواه اکثریت مردم خواسته های نفسانی بی قید و رهای خود را در قالب قانون بریزند و تصویب کنند یا مکتب یا دینی را پذیرفته و احکام و شرایع آن مکتب یا دین را به عنوان قانون بپذیرند .

 

اولی را «مردم سالاری لیبرال » و دومی را «مردم سالاری مکتبی یا دینی » می نامیم .

 

البته خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند که این یک فرق اصولی و مهم و به اندازه فرق توحید و شرک است . در توحید انسان عبد خداست و مطیع فرمان خدا است اما در شرک، انسان از بندگی خدا آزاد و تابع هوا و هوس خویش است . مردم سالاری دینی; یعنی توحید اجتماعی و قانون خدا را، قانون اداره اجتماع قرار دادن و مردم سالاری لیبرال; یعنی نفی توحید اجتماعی و قانون برخاسته از هوا و هوس خود را قانون اداره اجتماع قرار دادن . البته مبانی مردم سالاری دینی با مبانی مردم سالاری لیبرال نیز تفاوت های اصولی دارد که باید در جای خود بدان پرداخت . انسان شناسی توحیدی، مبنای مردم سالاری دینی است و اومانیسم و اصالت انسان و بی نیازی انسان از هدایت وحیانی،


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری