/90

قبستان، سال چهارم، شماره مسلسل13، ص74

 

1ـ2 ـ اهمیت و ضرورت اخلاق

1ـ 2ـ1ـ اخلاق شرط كمال انسان

وجود انسان به گونه ای ضعیف و ناقص آفریده شده است؛ به گونه ای است كه باید خود، ابعاد هستی خود را شكل دهد و به كمك قدرت اندیشه و اراده خویش استعدادهای مختلفش را شكوفا سازد و به كمال لایق خود برسد. بخشی از استعدادها و ابعاد وجود انسان همانا خلقیاتی است كه باید انسان كسب كند. اخلاق، استعدادی است كه در وجود انسان نهفته است و برای آنكه انسان به كمال لایق خود برسد باید این جنبه از وجودش را نیز شكوفا سازد و این نوع كمال به واسطه یك سیستم اخلاقی میسور است.(3)

1ـ2ـ2ـ اخلاق یكی از غایات بعثت

یكی از غایات مهم بعثت كه پیامبر اكرم « صلی الله علیه و آله » آن را بیان فرموده همانا تتمیم و تكمیل خلقهای فاضل و صفات اخلاقی است (انّی بعثت لاتمم مكارم الاخلاق).(4)

1ـ2ـ3ـ اخلاق و سرنوشت اخروی انسان

ملكات، خلقیات و اعمال ما صورتی مُلكی دارد كه فانی و موقت است و آن همان ظاهر اعمال است كه در این جهان تحقق می یابد. حقیقت و وجهه ای ملكوتی دارد كه پس از صدور از ما هرگز فانی نمی شود و آن از توابع و لوازم و فرزندان جداناشدنی اعمال و رفتار ماست. ملكات و خلقیات و اعمال ما از وجهه ملكوتی و چهره غیبی باقی است و روزی خواهد رسید كه ما به آنها واصل خواهیم شد و آنها را با همان وجهه و چهره مشاهده خواهیم كرد و زمینه و موجبات نعیم و لذت یا جحیم و عذاب ما همین امور خواهند بود.(5)

1ـ2ـ4ـ رمز تنزل پایبندی به اخلاق در دنیا

علت سست شدن و تنزل تقیدات اخلاقی در جهان امروز را می توان در سه عامل عمده جویا شد: نخست، استفاده از تلقین و تقلید صرف در القای امور اخلاقی. دوم، عدم وجود توجیه منطقی و عقلانی برای اخلاق. سوم، عدم وجود پایه و اساس محكم و استوار برای اخلاق كه همان دین می باشد.(6)

1ـ3ـ علم اخلاق

علم اخلاق علمی است كه دستورالعملهای كلی برای زیستن مقدس، متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار می دهد. به عبارت دیگر علم اخلاق علم قالبهای كلی چگونه زیستن متعالی و با قداست می باشد. این چگونگی، هم شامل رفتار می شود و هم شامل ملكات نفسانی، یعنی انسان باید چگونه رفتار كند و چگونه ملكاتی باید داشته باشد تا زیستن او باارزش باشد. ملكاتی مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حكمت، استقامت، وفا، صداقت و ...(7)

1ـ3ـ1ـ علم چگونه رفتار كردن و چگونه بودن و معنای صحیح آن

برخی معتقدند علم اخلاق دستور چگونه زیستن را در دو ناحیه به ما می دهد؛ یكی در ناحیه چگونه رفتار كردن و دیگر در ناحیه چگونه بودن. در حقیقت چگونه زیستن دو شعبه دارد: شعبه چگونه رفتار كردن و شعبه چگونه بودن. چگونه رفتار كردن مربوط می شود به اعمال انسان (كه البته شامل گفتار هم می شود) كه چگونه باید باشد و چگونه بودن مربوط می شود به خویها و ملكات انسان كه چگونه و به چه كیفیت باشد. در این بیان چنین فرض شده كه به هر حال انسان یك «چیستی» و ماهیتی ماورای رفتارها، خویها و ملكاتش دارد و اخلاق اساسا با ماهیت انسان سر و كار ندارد.

درحالی كه بنابر نظریه اصالت وجود از یك طرف و بالقوه بودن و نامتعین بودن شخصیت انسانی انسان از طرف دیگر و تأثیر رفتار در ساختن نوع خلق و خویها و نقش خلق و خویها در نحوه وجود انسان كه به چه نحوی باشد. در حقیقت علم اخلاق در عین حال كه به چگونه رفتار كردن و چگونه بودن مربوط می شود لیكن علمی خواهد بود كه با تحول ماهیت انسان و نحوه وجود او سر و كار خواهد داشت. چگونه زیستن و چگونه بودن مربوط به حوزه حالات، اوصاف و عوارض انسان نیست بلكه به تمامیت وجود و هویت او مربوط است.(8)

1ـ3ـ2ـ فلسفه اخلاق

در فلسفه اخلاق درباره مسائلی از این قبیل بحث می شود:

 

قبستان، سال چهارم، شماره مسلسل13، ص75

صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری