/90

رواق اندیشه/ فروردین 1384 / شماره 40/ ص:49

 

را فهمیدند و حجاب بیگانگی را دریدند و این همان «اصلاح ذات البین» است كه مورد تأكید رسول خداست. این عمل بسیار موفق بود، تا حدی كه آنان احساس وحدت در هدف و خط مشی سیاسی كردند و دوبازوی توانای انقلاب را تشكیل دادند. من در این زمینه خاطراتی از استاد مطهری دارم: درباره مشكلاتی كه دچار آن می شد یا آنچه را كه دست استبداد و استعمار پیش می آورد، با همه كوشش و مجاهدتی كه در این راه از سوی كسانی چون مطهری، به كار رفته، باز هم به نظر می رسد كه رسوبات آن باقی مانده و گاه به گاه از رفتار و گفتار طرفین تراوش می كند كه برای انقلاب، بسیار خطرناك است.(1)

 

آقای محمد تقی مطهری، برادر استاد، درباره فعالیت های سیاسی و مبارزات استاد شهید می گوید:

 

یك بار در بحبوحه فعالیتهای فداییان اسلام، افراد نابابی وارد جمع آنها شدند و فداییان را هم بدنام كردند. آیت الله بروجردی هم خیلی به آنها بدبین شد. استاد سعی می كرد نقش مصلح را بازی كند و مرحوم نواب صفوی را خیلی نصیحت و ارشاد می كرد. فعالیت دیگر استاد در ارتباط با امام بود. این جریان خیلی بی سرو صدا بود و امام بیشتر از ماجرا خبر داشت. من زیاد در آن كارها دخالت نداشتم و از آن ماجراها هم بی خبر بودم. این را می دانم كه وقتی امام در نجف بودند، استاد بارها از طریق كویت با امام رابطه تلفنی برقرار می كرد. بیشتر هم از آن طرف زنگ می زدند. برای ایشان این امكان نبود كه با نجف تماس بگیرند. استاد در این باره می گفت: از آن طرف امكانات زیادتر است. از كویت زنگ می زنند و من با امام صحبت می كنم. استاد تعریف می كرد: یك بار حاج آقا مصطفی بامن تماس گرفت و گفت: ما حریف امام نمی شویم. شما به ایشان تذكر بدهید. با این كار زیادی كه دارند و با این مطالعات و درس و عبادات، غذایشان خیلی ساده است. هر كاری می كنیم، ایشان غذای مقوی نمی خورند. شما به ایشان تذكر بدهید، بلكه گوش كنند. من خودم مستقیم با امام صحبت كردم و ایشان به من گفتند: من مصلحت خودم را بهتر می دانم. عوض این كار، ورزش می كنم و راه می روم.(2)

 

در جریان ترور منصور، عده ای تحت تعقیب و مورد اتهام قرار گرفتند. استاد نیز در پشت پرده در این ماجرا دخالت داشت و ساواك این مسأله را كشف كرد. یك روز ساعت چهار بعد از ظهر، استاد بی خبر به محل كار من آمد، من تعجب كردم. از رنگ و روی او، حالت روحی اش را فهمیدم و احساس كردم ناراحت است. پرسیدم: چطور شد بی خبر به اینجا آمدید؟ گفت: می خواهم دو، سه روز

_______________________

 

1. همان.

 

2. روزنامه خراسان، 11 اردیبهشت 1376، ص 6.

 


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری