• شرح منظومه
/90

شرح منظومه، ص: 14

هر سو میروند. به سوی تو میروند، از تو پدید آمدهاند و به سوی تو باز میگردند إِنّا لِلّه وَ إِنّا إلَیهِ راجِعون «1».

چنانکه میدانیم لُبّ لُباب حکمت الهی شناختن مبدأ و معاد جهان است، همه مطالب و مسائل دیگر در این فلسفه در حکم مقدمه این دو مطلب و یا در حاشیه این دو مطلب است. علی هذا بیت اول منظومه اشاره است به لُبّ لُباب حکمت الهی.

یا مَن هُوَ اختَفی لِفَرطِ نُورِه

 

الظّاهِر الباطِن فِی ظُهُورِه

 

 

 

ای آنکه از بسیاری نورانیتش پنهان است

ای پیدایی که به سبب پیداییاش ناپیداست

شرح این بیت را از الهیات بالمعنی الاخص باید جست «2».

______________________________
(1). بقره/ 156.

(2). توضیح مختصر اینکه: در الهیات ثابت شده که: ذات پاک باری تعالی از شدّت ظهور در خفاست. برای اینکه اندکی با این مطلب آشنا شویم باید سه مقدمه ذکر بکنیم:

الف. همان طور که وجود بر دو قسم است: وجود اشیاء برای خود (وجود عینی) و وجود اشیاء برای ما (وجود ذهنی)، ظهور نیز بر دو قسم است: ظهور اشیاء برای خود و ظهور اشیاء برای ما. پس وقتی که از ظهور و پیدایی یا از بطون و ناپیدایی یک چیز سخن میگوییم، گاهی بحث در ظهور آن شیء برای خود است و گاهی بحث در ظهور آن شیء برای ماست.

ب. در حکمت الهی ثابت شده که «وجود» مساوی با «ظهور» است و «خفا» از «عدم» ناشی میشود؛ هر موجودی به هر اندازه و هر درجه از وجود بهرهمند است از ظهور نیز بهرهمند است و به هر اندازه عدم و نیستی با وجودش توأم و در وجودش متخلّل است از ظهور بیبهره است؛ پس موجودی که در حد اعلی و درجه اکمل از وجود است، در حد اعلی و درجه اکمل از ظهور است.

ج. هیچگونه ملازمهای نیست میان دو نحو از ظهور، یعنی چنین نیست که هر چیزی که خود برای خود در حد اعلی از ظهور است، لزوماً ظهور آن شیء برای ما نیز در حد اعلی است، بلکه تا اندازهای بر عکس است، زیرا ظهور هر شیء برای ما، بستگی دارد به قوای ادراکی ما و طرز ساختمان این قوا. قوای حسی ما طوری ساخته شده که فقط قادر است موجودات مقید و محدود و دارای ضد و مثل را ادراک نماید و در خود منعکس کند. حواسّ ما از آن جهت رنگها و شکلها و آوازها و غیر اینها را ادراک میکند که این موجودات محدودند. مثلًا ما از آن جهت «سفیدی» را ادراک میکنیم که در یک جا هست و در یک جا نیست، در یک زمان هست و در زمان دیگر نیست. اگر همه جا همه وقت سفید میبود ما هرگز سفیدی را نمیشناختیم و مفهومی از سفیدی در ذهن خویش نداشتیم. ما از آن جهت به وجود نور پی میبریم که گاهی هست و گاهی نیست، در جایی هست و در جایی نیست. اگر سایه و ظلمت نبود نور هم شناخته نمیشد. اگر جهان همیشه و همه جا به یک منوال روشن بود ما هرگز متوجه وجود «نور» یعنی همان چیزی که در پرتو او همه چیز دیگر را میبینیم نمیشدیم.


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری