/90

نبرد حق و باطل، ص 33

است، و باطل نمایشی بوده که جرقّهای زده، بعد خاموش شده و از بین رفته است. فطرت بشر در همه جا حتّی در شوروی همین طور است. از آن ده میلیون کمونیستش که بگذرید که آنها هم شاید پنج میلیونشان اغفال شدهاند، اگر شما سراغ صد و نود میلیون دیگر بروید یک عدّه انسانهای فطری میبینید، یعنی مسلمان فطری، مسلمان بالفطرة، یعنی یک انسان سالم. اگر جامعهای به گونهای که مارکسیستها میگویند باشد: ظلمت بر نور بچربد، شر بر خیر بچربد، همه به همدیگر دروغ بگویند، همه به یکدیگر خیانت کنند، یک نفر تقوا نداشته باشد، یک نفر ایمان و

حقیقت نداشته باشد، محال است اصلًا این جامعه سر پای خودش بایستد.

فرق است بین جامعه بیمار و جامعهای که شر در آن غالب شده باشد. شما آن قلّههای شامخ را در نظر نگیرید، آنها مقیاس جامعه نیستند. جامعه مثل [بدن] یک فرد است. حکما میگویند حالتی که حیات بدن را حفظ میکند بین دو حدّ است و به تعبیر آنها مزاج نوسان دارد؛ مثلًا فشار خون انسان بین دو حد باید باشد، از یک حد کمتر باشد میمیرد و از یک حد بیشتر هم باشد میمیرد؛ مزاج یک حدّ تعادل دارد. انسان کوشش میکند که مزاج را در این حدّ تعادل نگاه دارد؛ اوره اگر از یک حد کمتر باشد خوب نیست، بیشتر هم باشد خوب نیست؛ گلبولهای سفید یا قرمز از یک حد نباید کمتر باشند، از یک حد هم نباید بیشتر باشند؛ قند از یک حد کمتر نباید باشد، از یک حد هم نباید بیشتر باشد. جامعه هم همین طور است. حقّ و حقیقت در جامعه اگر از یک حد کمتر باشد آن جامعه میمیرد. اگر جامعهای باقی باشد معلوم میشود در میان دو حدّ باطل افراط و تفریط نوسان دارد. حال اگر در آن حدّ معتدل باشد، جامعهای مترقّی است؛ و در مقابل، ممکن است در مرز


صفحه:
کتابخانه دیجیتال بنیاد شهید مطهری